در جانم چیزی جاری میرود
در گوشم نجوایی
نگاهم ساحلیست.
تو آهسته میآیی
من آهسته میآیم
و همه آهسته میرویم... روزی...لحضهای
سکوت کردهام
و رهاییات را به بند
سکوت کردهام
و آرامیات را نا آرام
من سکوت کردهام
من سکوت کردهام و از من میگذرد
زنی...حرفی...و آیندهای
من سکوت کردهام و در من گیر کرده
حرفی...زنی...و گذشتهای
پشت هم درگیرم
با آنکه باید باشم
با آنکه میخواستم باشم
با آنکه میخواستی باشم
همه را هم که دور میزنم باز تنهاییات را میبینم
باز تنهاییام را میبینم
چه تنهایی بیپایانی...
ساعت پیرتر میشود
من اما جوان ترا میخواستم
کوتاه
کم
درمن میگذرد
گذشتهای
آیندهای
و زنی...
سلام ... لحظه ای را دریاب تا لحضه ای نشود !
من شما رو لینک کردم با نام جغد بندری
سلام ونخسته ..
می گذرند لحظات زیبا ..می آیند آینده ها ..و همچنین ادامه خواهند داشت پی در پی ...
زیبا بــود جغد عزیز ..!
موفق باشی
وبلاگ خبرهای غیرقابل پخش هرمزگان بااین مطلب به روزشد:"شورای شهربندرعاس ،ستادانتخاباتی قالیباف"
bandarpress.blogfa.com
اینک موج سنگین گذر زمان است که چون دریایی از آهن و پولاد در من می گذرد
سلام.باید به تنهایی خوکنی چون از تنها بلا می خیزد
از من میگذرد
زنی
حرفی
و آیندهای
در من گیر کرده
حرفی
زنی
و گذشتهای
طعم تلخ و زیبایی داشت
خوشم آمد.
.......................
بلاخره که بوده!
*تازه خبردار شدم از مفهوم شعرت*)گذشتتو دوست دارم چون هم زیبا بود و هم درون زیبایی داشت اما ایندت کدره خودت اینو میدونی ای کاش اون همه زیبایی مال من میشد خالصانه میسوتودم ان زن را