جشنواره تئاتر استان هرمزگان از هجده تا بیست و یک مهرماه در شهرستان بستک برگزار شد که 9 اثر راه یافته با هم رقابت کردند و در این میان نمایش های "آخرین مروارید" و نمایش "من خدا را دوست دارم" به عنوان اثر برگزیده به جشنواره منطقه ای تئاتر راه یافتند. به منظور ارتقاء سطح کیفی نمایش در هرمزگان تحلیل هر نه نمایش اجرا شده را در این صفحه می توانید بخوانید:
یک: نمایش "آخرین مروارید" نویسنده حمیدرضا آذرنگ کارگردان ایوب رحیمی
بازیگران: جعفر قاسمی . محمد سلیمی . آمنه اکبری . ماهان صابری .حبیب اله ناصری ...
به قصد شرکت کردن در رویداد درآماتیک آمده ایم . پس خیالمان را به آنها وام می دهیم .
خلاصهی داستان: ماجرای پسری به اسم دریا است که برای پیدا کردن مروارید هفتم از هفت مروارید مهریه دختری به اسم مروارید ،به رسم آیین وسنت به دریامیزند. مروارید نیز به مخالف با آن آیین وسنت میپردازد و در نبود دریا(پسر) به دریا میزند. پسر پس از سالها که در بین اهالی تبدیل به اسطوره شده ؛ برمیگردد و در ساحل دختری ناشناس را ملاقات میکند. دختر ماجراهای گذشته را به دریا بازگو میکند دریا که حضورش را در بین اهالی عبث میداند مروارید را به دختر(مروارید) میدهد. دختر که گمشدهاش را پیدا کرده از ساحل دور میشود. پسر با رفتن دختر متوجه میشود که دختر همان مروارید گمشدهاش است که سالها به دنبال آن بوده و باز او را از دست داده است. پس دوباره به دریا میزند.
طراحی صحنه
صحنه در این نمایش از وسط به دو قسمت افقی تقسیم شده است. قسمت انتهایی صحنه پنج پرده از جنس تور آویزان شده است که خود را نسبت به جلوی صحنه متمایز میکند. کف صحنه به رنگ سفید طراحی شده است و تنها یک پیت نفتی با یک طناب سمت چپ صحنه گذاشته شده است. در ابتدای نمایش در موقعیت جدال بین مروارید و دریا؛ سر رفتن یا ماندن با طناب به کشمکش میپردازند. در این رویداد و حتی رویدادهای بعدی تماشاگر نمیداند این طناب از کجا آمده و به کجا وصل است تا اینکه در رویداد آخر نمایش تماشاگر متوجه میشود که طناب همان طناب قایق است. بهتر آن بود که از ابتدا به محض ورود مرد به ساحل با عملی نشان میداد که این طناب عضو یا نشانهای از چیز بزرگتری بنام قایق است تا تماشاگر با کنشی بیهوده روبرو نشود.
در عرصه ی بازیگری،بازیگران این گروه به شیوه ی رئالیستی بازی خود را ارائه میدهند. از آنجایی که زبان نمایش به زبان محلی (مینابی)برگردان شده ؛ از بازیگران این گروه انتظارمیرفت که بازی تاثیر گذاری از خود به اجرا بگذارند. دیالوگها از زبان دو بازیگر (مروارید و دریا)به صورت کوبنده و تند و نامفهوم ادا میشود. این لحن و بیان حتی تماشاگر محلی را هم سردر گم میکند. بیشک بازیگران با بکار بردن زبان محلی؛ باید از بیان بدنی برای انتقال مفاهیم در راستای ارتباط با مخاطب سود میبردند تا بتوانند با تماشاگرانی که کلام برای آنها مفهوم نیست ارتباط برقرار کنند. در جای دیگر از لحاظ حس و حرکتی بازیگر نقش دریا(مرد) در موقعیتهای پس ازموقعیت پس گرفتن مرواریده دزدیده شده از دست دختر، دچار بلا تکلیفی در صحنه میشود اما دختر(مروارید)در اکثر رویدادهای نمایش به خوبی موقعیتها را درک کرده و دست به عمل یا اجرا میزند به غیر از یک موقعیت که آن هم شروع یک موقعیت جدیدی بود که ازدختر میپرسند: تو اینجا چیکار میکنی؟ در واقع بازیگر در تغییر وضعیت حسی و حرکتی خود در این موقعییت دچار ضعف شد. بازیگران دیگر مانند دو پدر و مادر که در واقع در فلش بکها حضور دارند به نوعی بازی خود را ارائه میداد که انگار در گذشته به شکل مصنوعی زندگی کردهاند.
موسیقی در نمایش آخرین مروارید فضاساز است که دو زمان حال و گذشته نواخته میشود .ضعف موسیقی در انتخاب موسقی لایت خارجی است(کشورهای غربی)که پخش این نوع موسیقی روی موقعیتهای نمایش با فضای بومی اثر لای چسبک است .
کارگردان و گروه با درک درستی از نیاز جامعه دست به انتخاب این نمایشنامه زدند - نقد سنت - برخوردشان با متن به درستی صورت گرفته است اما در برخورد با صحنه و تصویر سازی دچار فقدان تصویر شدهاند. از لحاظ ساختار نمایش در دو زمان حال و گذشته به سر میبرد و به صورت فلش بک داستان نمایش روایت میشد ـ روایت نمایش به صورت خطی است و شروع و پایان بندی مشخص شدهی دارد.
اجرای نمایش آخرین مروارید بیشتر در عرصهی ادبی خود را نشان میدهد تا یک اثر اجرایی.
کارگردان و گروه با توجه به اجرای این اثر نمایشی دیدگاه فلسفی را دنبال میکنند که سرنوشت بر انسان حاکم است و جهان قابل تغییر نیست. نمایش در روایت پای بند به دیدگاه روانشناختی یونگ و از نظر جامعه شناختی، معتقد به فردگرایی است و پیام آن، اعتقاد به تغییر است.
یکی از بیاد ماندنیترین صحنه این اجرا در یکی از فلش بکهاست زمانیکه پسر در گوشه چپ صحنه آماده میشود برای رفتن به دریا ، برای جستن مرواید هفتم و دختر در گوشه راست صحنه زیر تور آویزان شده از سقف قرار گرفته و تور را روی سرو تن خود کشیده است؛ فریاد میزند: دیگه وقت شه این سنت شکسته بشه...
مهران محمودزاده دهبارزی، کارشناس ارشد تئاتر
عکس: مجید جمشیدی
گفتنی است این تحلیل ها در روزنامه ندای هرمزگان هم چاپ می شود.
سلااااااااااام.......ممنون
هرچند کم هسته ولی تاثیرگزار
گذار