
ایسا صادقی سخت در حال تمرین نمایش "بلندترین جای دنیا" است که قرار است همین روزها آن را روی صحنه ببرد. صادقی تازه به دههی چهارم زندگی پا نهاده در حالی که 12 سال از اولین نمایشی که کارگردانی کرده میگذرد. کارگردان جدی و مصممی که همیشه نمایشهایش با استقبال خوبی روبرو شده است. ایسا صادقی را با تئاتریکال میشناسند. گروهی که بیش از یک دهه از فعالیتشان میگذرد. تئاتریکال با خود صادقی و سید ذبیح موسوی شکل گرفت و بعد با حامد رضوانی،هادی علیشاپوری،احسان رشتی آفارانی،مجید رزبان،سولماز نوروزی تکمیل شد. حالا تئاتریکال یکی از گروههای درجه یک هرمزگان است که در حال تمرین آخرین تولید گروهشان "بلندترین جای دنیا" است. بهانهای بود تا با صادقی گپی بزنم:
کمی از خودت بگو ایسا ایسا صادقی هستم . سرپرست و کارگردان گروه نمایش (( تئاتریکال )). تئاتر رو از سال 1372 به صورت غیر جدی شروع کردم اما از سال 1375 با شرکت در کلاسهای بازیگری خانه جوان، تئاتر رو به صورت خیلی جدی دنبال کردم. بعد از اون جذب گروه اندیشه به سرپرستی مرحوم استاد احمد حبیبزاده شدم که تجربه خیلی خوبی بود. به عنوان یه بازیگر هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز به نویسندگی و کارگردانی تئاتر فکر کنم. تا اینکه سال 1378 با کمک سید ذبیح موسوی، تصمیم گرفتیم یه گروه تشکیل بدیم. یه گروه که بتونیم دغدغههای تئاتری خودمون رو آزادانه آفرینش کنیم. یه دفعه چشم باز کردیم دیدیم یه بچه افتاده توی دامنمون .اسمشو گذاشتیم تئاتریکال. این بچه رو تا بیان قبولش کنن خیلی طول کشید. خیلی . اما با اولین محصول تئاتریکال، همه دیدگاهها نسبت به ما عوض شد. اون موقعها شرایط جور دیگهای بود. به همین راحتی نمیشد اعلام وجود. همه پیشکسوتها در حال فعالیت بودند. استاد احمد حبیبزاده ، استاد علی رضایی ، قویدل ، عطایی، حسن بلوچی ، عبدالرضا بلوچینژاد، داریوش گرمساری، علی زارعی و ...
حالا دو تا بچه اومده بودند و ادعا میکردند که میتونند در کنار این اساتید ، به عنوان یه گروه جدید ابراز وجود کنند. اولین نگاهها رو هیچوقت فراموش نمیکنم. همین طور اولین پوزخندهارو. اما خب ، حالا همه چیز فرق کرده و تئاتریکال خیلی وقته که یه وزنه سنگین شده برای تئاتر استان.
الان در حال تمرین نمایش "بالاترین جای دنیا" هستی، در موردش توضیح بده
من و سید ذبیح موسوی بعد از ماجرای تعلیق 2 ساله فعالیت هنری ، به یه تبعید خود خواسته رفتیم. تصمیم گرفتیم این 2 سال رو به خدمت مقدس سربازی بریم. توی این 2 سال، من نمایشنامه(( هابیل و قابیل)) و نمایشنامه(( مگسهای مردار)) رو نوشتم و سید ذبیح موسوی هم نمایش(( بلندترین جای دنیا)) رو نوشت. سال 83 قرار بود نمایش بلندترین جای دنیا رو تمرین کنیم . توی اون سالها تئاتر پرفورمنس و یا تئاتری که بر پایه سکوت و حرکات بدن باشه، توی هرمزگان شناخته شده نبود و نمایشنامه سید تمام فاکتورهای تئاتر بدن رو داشت. تئاتری که تصویر نقش اصلی نمایش رو بازی میکرد.بنا به دلایلی نمایش هابیل و قابیل رو شروع کردیم. هرچند سید کمی دلخور شده بود چون بعد از یک سال، تئاتر پرفورمنس آروم آروم معرفی شد و سید میگفت ما میتونستیم اولینها باشیم. ولی من خوشحالم که این نمایش با 7 سال تاخیر اجرا شد. چون اون زمان هم متن نمایش و هم شیوه کارگردانی من به این پختگی نرسیده بود. شاید اون زمان اگه اجرا میکردیم کار خوبی از آب در نمیاومد. اما امروز به جرات میتونم بگم که (( بلندترین جای دنیا )) از نظر شیوه و تم اجرایی ، نخستین بار هست که در هرمزگان اجرا میشه.
در نمایشهایی که اجرا کردهای همیشه رنگی از نمایشهای آرتو دیده میشود، به این روش تئاتر علاقه دارید؟
من به تئاتر فیزیکال همیشه علاقهمند بودم. دوست داشتم تماشاگرم رو غافلگیر و مبهوت کنم. دوست دارم چیزی رو به تماشگرم بدم که تا حالا ندیده باشه. این فکر همیشه ذهن منو به خودش مشغول میکنه. راه رفته رو همگان رفتهاند. من به راهی فکر میکنم که دیگران نرفته باشند. تئاتر آرتو و یا تئاتر شقاوت ، فاکتورهای خودش رو داره و تئاتر من هم فاکتورهای خودش. آدمهای نمایش من هیچوقت سیاه و یا سفید مطلق نیستند. آدمهای نمایش من تناژهای مختلفی از خاکستری هستند. آدمهای من در عین حال که دست به خشونت میزنند اما با عاطفهاند. احساس دارند .گریه میکنند. عاشق میشن . از طرف دیگه ، اون دسته از آدمهای خوب نمایشهای من ، با همه خوب بودنشون ، در یک لحظه دست به جنایت میزنند. من این پارادوکس رو دوست دارم .فکر میکنم تماشاگر هم این تنشها و ضد و نقیضها رو دوست داره . چون غافلگیر میشه. چیزی رو میبینه که اصلا انتظارش رو نداشته. این تئاتر فیزیکال و سرشار از حرکات پیچیده بدنی و همراه با نبردهای با سلاح و بدون سلاح ، ذهن شما رو به سمت آنتونن آرتو و تئاتر شقاوت سوق میده و این در حالی که من مسیر خودم رو میرم . اما نباید انکار کرد که شباهتهایی بین این دو شیوه اجرایی وجود داره که این نه بده و نه چیزیه که باعث شرمندگی و یا انکار من باشه.
از تئاتریکال بگو
همینطور که گفتم سال 78 با کمک سید ذبیح موسوی گروه تئاتریکال رو تشکیل دادیم که البته باید بگم که نام تئاتریکال رو سیدذبیح، برای گروه گزین کرد. اولین محصول گروه، نمایش ((ما برمیگردیم)) بود که به جشنواره تئاتر استانی راه پیدا کرد. در واقع این نمایش یک اعلام رسمی بود مبنی بر موجودیت گروه تئاتریکال. چون کسی باور نمیکرد که این نمایش در کنار بزرگان تئاتر استان به جشنواره تئاتر استانی راه پیدا کنه. این نمایش رو دو نفری نوشتیم و کارگردانی کردیم.
1380 سال بزرگی برای گروه تئاتریکال بود. سید ذبیح موسوی، نمایشنامه ((سرزمین آدمکهای مقوایی)) را برای گروه نگارش کرد و من هم اونو کارگردانی کردم . نمایشی که در زمان خودش، کار عظیم و بزرگی به حساب میاومد. نمایشی با دکوری حجیم و بازیگرانی بسیار. این نمایش هم به جشنواره تئاتر استانی راه پیدا کرد و با استقبال تماشاگران مواجه شد. این نمایش در فستیوال تئاتر استانی، مقامهای بازیگری مرد و طراحی صحنه را از آن خودش کرد. بعد از این کار، به مدت 2 سال از صحنه تئاتر دور بودم اما تئاتریکال همچنان ادامه میداد. خانم سهیلا مرادی نمایش (( فقط یک دختر )) رو که نوشته من بود کارگردانی کرد. جواد انصای هم نمایش (( تک سلولیها )) رو نوشت و کارگردانی کرد. حامد رضوانی هم که نمیخواست از قافله عقب بمونه نمایش خیابانی (( بازیافت )) رو کار کرد. سال 82 از خدمت سربازی که برگشتم ، نمایشنامه (( هابیل و قابیل )) رو شروع به تمرین کردم که متاسفانه این نمایش مجوز اجرا نگرفت .سال 84 نمایش (( مگسهای مردار )) رو شروع کردم که به جشنوانره تئاتر استانی راه پیدا کرد و مقام اول کارگردانی و مقام اول و دوم بازیگری و طراحی بروشور رو کسب کرد و به عنوان تنها نماینده استان ، جهت شرکت در فستیوال جهانی فجر، برگزیده شد اما در کمال ناباوری باز هم به دلایل نامعلوم از حضور این نمایش در فستیوال فجر،جلوگیری بعمل اومد. بعد از اون قضیه احتیاج به یه استراحت طولانی داشتم که از دنیای تئاتر فاصله بگیرم و به داستان نویسی روی آوردم که با داستان کوتاه (( مردی پشت به آفتاب )) مقام برترجشنواره داستانهای کوتاه استان رو کسب کردم. خب توی این مدت، فعالیت گروه، تقریبا تعطیل بود. حامد رضوانی با نمایش (( حلبی )) در جشنواره ضامن آهو شرکت کرد و جواد انصاری به همراه سولماز نوروزی در جشنواره هنرهای محیطی که در جزیره هرمز برگزار میشد شرکت کردند. تا اینکه سال 89 سید پیشنهاد داد دوباره شروع کنیم. کمی بیمیل بودم اما خب قبول کردم . سید دوباره متن بلندترین جای دنیا رو پیشنهاد داد که حدود 4 ماه جلسات بین من و سید برای پختگی متن طول کشید و دوباره پروسه سخت انتخاب بازیگر و تمرینات شروع شد. ماحصلش شد همین بلندترین جای دنیا.
شما جز معدود گروههای هرمزگانی هستید که توانسته هسته مرکزیاش را حفظ کند. بیشتر اعضای تئاتریکال امروز همان اعضای قدیمی گروه هستند،چگونه در این شرایط سخت توانستید گروه را حفظ کنید؟
خب ، تئاتریکال با من و سید شکل گرفت. ما دو تا 18 ساله که به هم دوخته شدیم. توی این مدت سید راه خودشو به عنوان نویسنده گروه مشخص کرده. در مدت 12 سال فعالیت تئاتریکال بازیگرهای زیادی توی گروه در رفت و آمد بودند اما بازیگرهایی که تا حالا با گروه موندند میتونم از حامد رضوانی ، هادی علیشاپور و سولماز نوروزی نام ببرم که نقش مهمی در ثبات شیوه اجرایی تئاتریکال، داشتند. حتی گاهی بر اساس قابلیتهای این افراد نمایشنامه نوشته میشه. از این افراد میتونم به عنوان هسته اصلی گروه نام ببرم که هر کجا باشند باز هم به هم ملحق میشوند برای خلق یک اثر تازه.
چرا برخی از سینماگران هرمزگانی به کارهای گروه تئاتریکال علاقه دارند ؟
شاید به این خاطر که هر دومون یک هدف داریم. سینما یعنی تصویر. بدون تصویر سینما معنایی نداره . من هم در تئاترهایی که به اجرا میزارم به دنبال خلق تصاویر ناب هستم. من چون دانش اندکی از تصویر و کادربندی سینما دارم ، تمام صحنههای تئاترم رو کادر بندی شده میبینم.
میتونی بیشتر توضیح بدی؟
در تئاتر برای تماشاگر ، فقط یک تک کادر ثابت وجود داره . یک نمای باز بدون حرکت. اما من تئاترم رو در ذهنم کلوزآپ میبینم . مدیوم شات میبینم . لانگ شات میبینم . و حتی کادرم رو متحرک میبینم. بر طبق این ذهنیت، میزانسنها رو به گونه ی طراحی میکنم که تماشاگر یک صحنه رو از زاویهای مختلف ببینه و متنوع. چون بعضی از صحنه ها رو کلوزآپ میبینم ، همون صحنهها رو سعی میکنم به ریزه کاریهاش توجه کنم و بازیگرم رو مجاب میکنم که به حرکات دست ، سر ، چشم و حتی صدای نفسش توجه کنه و اونو به نمایش بگذاره تا تماشاگر هم این حرکات رو به خوبی ببینه و حس نمای کلوزآپ رو داشته باشه. شاید شیوه اجرایی من تلفیقی از تئاتر و کادر بندیهای سینما باشه و چون سینماگران اونو بهتر درک میکنن و توی اجراهای تئاتریکال میبینن ، به اجراهای این گروه علاقه دارند.
مدت 18 ساله که فعالیت تئاتر دارین اما به نسبت کم کارین
من 5 سال از این 18 سال رو یک بازیگر صرف بودم . بدون توجه به دغدغههای کارگردانی. 12 ساله که کارگردانی میکنم که حاصل اون باید 12 اثر کارگردانی شده باشه که این طور نیست . و این هم دلایل خاص خودش رو داره. من کارهایی داشتم که دیده نشدند. مثل هابیل و قابیل . هابیل و قابیل رو 2 بار کار کردم . بار اول که مجوز اجرا نگرفت و بار دوم به دلیل مسافرت سه تن از بازیگرهای گروه به خارج از کشور، تمرینها تعطیل شد. پس یکی از دلایل کم کار به نظر رسیدن من ، کارهاییه که دیده نشده. یکی از دلایل دیگه اینه که من وسواس زیادی برای تمرین دارم . در حالی که خیلی از گروهها، نمایشنامه رو 2 الی 3 ماهه میبندند، من اما یک سال روی هر نمایش کار میکنم تا به اون چیزی که در ایدهآلهام دارم برسم. همیشه هماهنگی بین بازیگران و عوامل و درد سرهای تمرین و مجوز ساخت و سازهای دکور و موسیقی و ... انرژی زیادی رو از من میگیره و بعد از هر کار به استراحت نیاز پیدا میکنم . اما مهمترین عامل اینه که من یک ایدئولوژی دارم که یا باید کار نکنم یا اگه قراره کار کنم باید یه کار خوب تولید کنم. ترجیح میدم بیکار بمونم تا یک اثر ضعیف و سخیف به خورد تماشاگرم بدم. من برای تولید یک تئاتر مدتها روی اون فکر میکنم . به متن ، شیوه اجرایی ، حتی بازیگرهایی که باید انتخاب کنم . من نمایشنامه (( مسیح )) رو 11 سال پیش نوشتم ولی هنوز موقعیت رو برای اجرای این نمایش مناسب نمیبینم. من حاضر نیستم نان را به نرخ روز بخورم و یه کار باری به هر جهت روی صحنه ببرم. باید کاری رو روی صحنه برد که موندگار بشه. نمایش (( سرزمین آدمکهای مقوایی )) رو هنوز تماشاگرانش به یاد دارند .((مگس های مردار)) هنوز ، سر زبانهاست .(( سایههای سرد ته دریاچه )) رو خیلیها ازش لذت بردند. کار کم اما ماندگار، بهتر از کار زیاد فنا شونده است.
پس شما بیشتر به کیفیت اهمیت میدین تا کمیت.
صد البته که کیفیت اثر، مهم تر از تعدد اثره. فرهاد مهندس پور ، یکی از اساتید تئاتر ایران از نمایش(( مگسهای مردار)) در مصاحبه مجله نمایش ، به عنوان یک تئاتر حرفه ای نام میبره و همچنین در دانشگاه تئاتر فردوس هم این نمایش رو مطابق با تئاتر روز دنیا میدونن.
شما در بین تئاتریهای هرمزگان ، به یک کارگردان سخت گیر شهرت دارید. این دیدگاه دیگران در مورد شما درسته؟
خب شاید درست باشه. ببینید، همیشه بین ایدهآل شما تا آنچه که در واقعیت میبینید فاصله زیادی وجود داره . شما نمایش خودتون رو توی ذهنتون خیلی زیبا میبینید اما وقتی بازیگرها اونو اجرا میکنند شما از دیدنش روانی میشید. با خودتون میگین اون چیزی که توی ذهنم میدیدم این نبود. من دوست ندارم اینجوری بشه ، برای همین تلاش میکنم فاصله بین ایدهآل ذهنی و واقعیت موجود رو کم کنم و این هم به دست نمیآد مگر با تلاش و سختگیری زیاد. در ضمن ، من معتقدم بزرگترین دایرههای دنیا از یک نقطه کوچیک که در مرکز قرار داره پیروی میکنه . گروه هم یک دایره است و نیاز به مرکز تابعیت داره که اون هم کارگردانه و اگر دایره بخواد از مرکز خودش تبعیت نکنه از هم میپاشه. نابود میشه. مثل یک ارکستر سمفونیک میمونه که نوازندههاش بخوان کار خودشون رو بکنن و کاری به رهبر ارکستر نداشته باشن .خب معلومه که در چنین شرایطی دیگه موسیقی منسجم و ارکسترال شکل نمیگیره و ما صداهای درهم و گوشخراش سازها رو میشنویم . سخت گیری من هم به خاطر از هم پاشیده نشدن اثر در حال شکل گیریه. من اگر کارهای ماندگاری دارم به خاطر همین سختگیریه.
عکس مربوط به تمرین نمایش "بالاترین جای دنیا" قبل از جشنواره استانی
مصاحبه ی جالبی بود . بی صبرانه منتظریم این تئاترو ببینیم .
سلام
وب پر محتوایی داری
مطالبت رو خوندم
جالب بود
منو با اسم : وب تفریح و سرگرمی بندرعباس
لینک کن
منم فعلا با اسم جغد بندر لینکت میکنم
اگه نظرت رو اسمه دیگه ایه هم بگو
سر بزن حتما
آرزوی استقبال تماشاچی از بلند ترین جای دنیا و رستگاری تئاتریکا
آره. ایسای من همیشه بهترین بوده .خواهدبود. همیشه.