نگاهی به نمایش "مثل آب برای شکلات"
اجرا در پلاتو آفتاب بندرعباس، آبان ماه نود و یک
طراح و کارگردان: ابراهیم پشتکوهی
بازیگران: معصومه آقا بیگی، سارا توکلی، الهام اسکندی، ماندانا لیاقت، مریم نحوی، فاطمه جعفری، یاشار محسنی، علیرضا پور سرحدی، امیرعلی سی سی پور و محمد سایبانی
ابراهیم
پشتکوهی که تجربهی اقتباس از نمایشنامهی مکبث ویلیام شکسپیر را در کارنامهی
خویش داشت بر آن شد که به عنوان طراح و کارگردان اثر «مثل آب برای شکلات» بهره
گیرد و از این رمان اقتباس دیگری در حیطهی نمایشنامه نویسی ارایه کند. نمایشنامه ای که از روی آن تنظیم کرده ٰٰ؛ ناگزیر کوتاهتر شده؛ اما روح حاکم بر
آن و درون مایهی اصلی داستان حفظ شده است. نمایشنامه شخصیتها و حوادث بسیاری را
در خود دارد آنچه در رمان اصلی عامل جذابیت است همان درون مایهی اعتراض پنهان,
برابری حقوق؛ آزادی و عدالت برای همهی انسانهاست. پشتکوهی در اجرای نمایش خود
ازهمهی عوامل صحنهای بهره میگیرد تا روح اثر را بر صحنهی نمایش تصویر کند. جای
گیری و حرکت بازیگران در صحنه و همینطور ریتم هر قسمت از نمایش تا حدود زیادی،
مبتنی برداشتههای نمایشنامه است. اما با یک نگاه کلی به تمامیت اثر میتوان این
گونه نتیجهگیری کرد که بهتر بود زمان نمایش در حدود 50 دقیقه کمتر میشد. کمتر
شدن زمان اجرا به بهتر شدن ریتم حرکتی بازیگران و تسسل اتفاقات و کوبندگی هر چه
بیشتر طنز نمایش میانجامید. اما نبایستی فراموش کرد که سکون و سکوتهای موجود در
برخی لحظات نمایش، از مسائلی تکنیکی هستند و هم فرصتی برای استراحت ذهن تماشاگر و
هم آرامش قبل از طوفان به شمار میآیند. اما نمایش مذکور تماشاگر را سرگرم و مجذوب
نمیکند وسرنخهای برای تفکر دردست او باقی نمیگذارند. نویسنده که با دنیای واقع
گرایانه مفاهیم کلامی سر و کار دارند مهمترین توجهشان به ساحت متن و دراماتیکی
است که در حال خلق و بازنمایی آن است. یعنی با توجه به دقت و تیزبینی و ظرافت یک
نویسنده انتظار این مسئله بجاست که بتواند تم را اولا باورپذیر و در ثانی از منظری
که برای مخاطب ترغیب آن میتواند جالب توجه و بدیع باشد, در اثر نمایشی آن هم از
نوع دراماتیکش دنبال کند. تلاش نویسنده به فرجام قابل قبولی ختم نمیشود. زیرا
نویسنده در وحله اول در انتخاب زاویه دید متن نسبت به این مسئله دقت و ظرافت به
خرج نداده و دمٍ دستیترین گزینهای را که میتوانسته نمایش را قوام بخشد، انتخاب
کرده است. برای پر کردن چنین خلائی ژرف و اساسی در نمایش، روی به دیالوگها که نه
بار معنایی در آنها مستتر شده و نه کاربردی به نظر میرسد و تنها دلیل انتخاب
آنها فریب تماشاگر از تجزیه و تحلیل نکردن وقایع نمایشی است و بس. در این راستا میتوان
به دیالوگیهایی اشاره داشت. (مادیونِ چموش باید اونقدر تازونده بشن تا عرق تنش
معدش رو پر کنه!) یا (ای جنتک جا در رفته چی میخواد پشت در؟!) یا (تیتا اگه صد تا
کیسه بدوزه یکیش ام ته نداره!) و یا دیالوگهای منطقی از این دست که ارتباطی
منطقی با شاکله نمایش هرگز نداشته و ندارد. در بررسی شیوهی کارگردان؛ دادههایی
از رئالیسم جادویی, سورئالیسم, تئاتر آشوب, بیگانه سازی,نماد گرایی و کولاژ میبینیم
.
اگر بپذیریم که این کار ترکیبی یا کولاژ است, باز به این باید توجه داشت که انگیزه حرکتی در تمام اثر خود را نشان دهد تا مخاطب با آن ارتباط پیدا کند. در تئاتر مهم ارتباط با تماشاگر است. زمانی که تماشاگر ارتباط خود را از اجرا قطع کند دیگر جایی برای توجیه مولفههای شیوه اجرایی نمیماند. کارگردان خود اگر نویسنده است چرا در برون سازی درونیات متن دچار مشکل شده است. همیشه در نقد نمایشنامهای که از یک رمان گرفته شود این سوال پیش میآید که رمان خیلی جذابتر و قشنگتربوده تا این نمایشنامه – من این سوال را قبول ندارم چون این اجرا مقولهای جدا از رمان است. پس آنچه که از این اجرا انتظار میرود،خصوصا در نحوهی کارگردانی نمایشنامه به ظهور رساندن تابلوها و تصاویر متناوبی است که در هر واحد آمیزهی از ترکیب بندیها و تصاویر دراماتیک است که سرشار از نشانههای انتقال معنا و مفهوم است. این بدیهیترین اصل کارگردانی است که در اجرای نمایش فوق الذکر نه آنکه نباشد بلکه بطور اساسی به آن پرداخت نشده است زیرا انگیزهی حرکتی برای تصاویر دراماتیک مشخص نیست. این موضوع در ارتباط مستقیم با ریتم اجراست که یکنواخت و یکسان از آغاز تا پایان به یک شکل پیش میرود و دریغ از تلنگری که مخاطب را به سوی خود جذب کند و در نهایت همراه نبودن ریتم با نوسانات نمایش هارمونی مورد انتظار در اجرا را فراهم نمیسازد. اگر نمایش را از ساحت کارگردانی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم همهی مشکلات عمدهی اجرا که عدم رعایت پارامترهای هفتگانه تحلیل و اصول کارگردانی بر میگردد که ظاهرا کارگردان یا از عهدهی چنین متنی بر نیامده یا مبنا را بر عنصر بداهسازی گذاشته است که هر چه پیش آید خوش آید. جای هیچگونه تردیدی نیست که قاعده و قانون ثابتی برای هدایت بازیگران از سوی کارگردان وجود ندارد. یعنی ارائهی میزانسن به بازیگر و هدایت وی منوط به حرکت از نقطهی الف به نقطهی ب نیست. چرا که خلاقیت ذهنی کارگردان و نیز خود بازیگران است که در ادغام با همدیگر و در پایانٰ، پالایش این ادغام از سوی کارگردان، ماحصل اجرا را رقم میزند. اما خلاقیت در کارگردانی بسیار کمرنگ است.
تماشاگران بر خلاف انتظار هر چه به پایان نمایش نزدیکتر میشوند بجای
ارتباط تنگاتنگ با مضامین و محتوای آن از تفکرات کارگردان دور شده و بجایی میرسند
که در برخی لحظات همه چیز را به طنز گرفته و در بسیاری از لحظات مهم و کلیدی میخندند
و آنها را جدی تلقی نمیکنند و نمایش به شکل منطقی به پایان نمیرسد . به این
ترتیب درامی ناقص و ابتر به تصویر کشیده میشود؛ درامی که هیچگاه نتیجهی در خور
و آموزنده را برای مخاطبش رقم نمیزند. تمامی مضامین اصلی موجود در متن علیرغم
تلاش کارگردان و اشعار وی از عناصر و ترفندهای نمایش در پایان به بار نمینشیند،
حلقهی ارتباطات کامل نمیگردد، سوالت پاسخ داده نمیشود و همه چیز در سطح پایان
مییابد. در طی اجرای نمایش«مثل آب برای شکلات» تحول بسیار جدی در شخصیتهای اصلی
و روابط بین آنها شاهد هستیم که تاثیرات سرنوشتسازی در روند اجرا ایجاد میکند
اما چگونگی و منطق این تحولات در تماشاگر مشخص نمیشود و اگر هم دلیلی در این
راستا آورده میشود منطقی، باورپذیر، اصولی و دراماتیک نیست. خنده تماشاگر در برخی
از لحظات جدی نمایش، نه بدلیل شیوه اجرای این رویداد بلکه به دلیل خلق نشدن فضا و
جو مناسب بر این اعمال و عدم باور پذیری تماشاگران است و این عوامل موجب میشوند
که مخاطب درگیر زیبایی فرمهای اجرایی گردد که هیچگاه پیام اصلی نویسنده و بالطبع
کارگردان در این فرمها گنجانده نشده و به این ترتیب در لحظاتی از بین میرود. در
بررسی ویژگیهای دراماتیک اثر به بیننده این وقت و فرصت داده نمیشود که وقایع و
اتفاقاتی را که بر صحنه روی دادهاند از نظر بگذراند یا هضم کند . ادراک باید با
آنچه هر لحظه روی میدهد همگام باشد. بنابراین آنچه به سرعت بر صحنه میگذرد این
تاثیر را در بیننده ایجاد میکند که واجد اهمیتی صرفا گذراست. به عنوان مثال
رویدادهای پایانی نمایش. هیچ لزومی ندارد که عمل یک عمل فیزیکی باشد؛ حرکت یا جنبش
دراماتیک میتواند محصول تنها گفتگو باشد, در صورتی که گفتگو بتواند بسط تکامل
تدریجی یک درگیری عاطفی یا حل یک درگیری عاطفی را از ناحیه اشخاص درگیر در گفتگو
ارائه کند. این نمایش به لحاظ تکنیکی در خیلی از فصول قادر به ایجاد اتمسفری قوی و
درگیر کننده برای اجرایش نیست و به همین جهت امکان دارد که تماشاگر لحظاتی از
نمایش را بدون درگیر شدن با موضوع و اتفاق تجربه کند. دکور ساده و خطی که در یک
شکل افقی بر اجرای نمایشنامه «مثل آب برای شکلات» حاکم است؛ متشکل از در آشپزخانه,
میز غذا خوری, کمد و ... است که در راستای یک خط طبیعتا فضایی ساده و میزانسنی خطی
را بوجود میآورد. اگر در چیدمان این اجزا کمی دقت (الوار عمودی یاد آور زندان
بدرستی انتخاب شده بود) میشد قطعا کارگردان فضای بیشتری را میتوانست برای تنوع
میزانسنهای خود بوجود بیاورد. همین نکته میزانسنهای کارگردان را خطی و فاقد
هرگونه جذابیت میکند. میزانسنها محدود به خروج و ورود، بالا و پایین و چپ و راست
حرکتهای بازیگران میشود. با کمی جابجایی دکور تصویرهای متنوعتری از اجرا میتوانست
حاصل شود و حتی باعث بوجود آمدن خلاقیت شود. کارگردان برای به صحنه بردن چنین اثری
که پر از صحنهها و مکانهای متفاوت وگوناگون است؛ با طراحی کاملا حساب شده به
معماری خاص دست نمیزند که تا به ایجاز صحنهپردازی و هم تصویرسازی اجرا کمک کند.
ازسوی دیگر بازیگران را بیشتر در معرض دید قرار نمیدهد تا بتوانند بازیها و
توانایی خویش را به نمایش بگذارند. برای اجرای چنین اثری شاید بیش از هر چیز
دیگری؛ انتخاب بازیگر از اهمیت بیشتری برخوردار باشد. اجرای نقشها توسط بازیگران
مجرب و کم سابقه در کنار یکدیگر؛ اگر در نتیجه هدایت و رهبری و تحلیلهای کافی و
درست از نقشها توسط کارگردان به نوعی هماهنگی بینجامد میتواند به ارتباط بیشتر
با تماشاگران بینجامد. اما بازیگران در وضعیتهایی که قرار میگیرند دیده نمیشوند.
حال نوع بازی و میزان درونی کردن نقشها باعث میشود تماشاگران بازیشان را
نپذیرند. بدون تردید بازیهایی که بازیگران از خود نشان میدهند همگی از قوت
یکسانی برخوردار نیستند . برخی(چهار خواهر) گیراتر و جذابتر و و قویترند برخی هم
همان بازی همیشگی یا اغراق شده و غلو آمیز بسند میکنند. علیرغم بازی خوب بازیگر
نقش "تیتا" اغلب بازیگران با توجه به بازیهای تقریبا خوبی که ارائه میدهند،
اما نمیتوانند پا را فراتر از آن بگذارند تا شخصیتهای نمایش جلوه بیشتری در اجرا
پیدا بکنند. ولی مهمتر از همه آکسانهایی بود که انتظار میرفت بازیگران با
گذاشتن آن, عمل نمایشی بیشتری را به اثر ببخشند . عملی که اتفاق(لحظه) در آن رخ
دهد. آکسانها و تاکیدهایی که توسط بازیگران اجرا میشود بیشتر جنبه قراردادی
به خود گرفته بود که به مخاطب میگفت: به اینجای نمایش بیشتر توجه کنید. در حالی
که انتظار میرفت این اتفاق در سرتاسر اثر دیده شود تا نمایش را از یکنواختی در
بیآورد و جنبهی تصویری بیشتری را به آن ببخشد. اگر از عمق بازی بازیگران بگذریم
بازیهای این نمایش یک ویژگی بسیار مهم دارد و آن این است که در صدد فریب تماشاگر
برنمیآیند. گویا قرار کرده اجرا بر بیانی ساده و بیتکلیف و به دور از خود نمایهای
بازیگری بوده که در این راستا بسیار موفق عمل کرده است. شاید آنها میتوانستند با
کمی اغراق در اعمال و رفتارهای خود تماشاگر را با توهم بازی بفریبند اما این کار
را نمیکنند؛ آنچه میخواهند به آن برسند را عیان میکنند و توان خود را در این
گذر به آزمایش میگذارند. همین(راه به خطا نرفتن)بخشی از موفقیتی است که آنها به
آن دست یافتهاند. پس از بازیگری و طراحی صحنه؛ عنصری که بیش از بقیهی عناصر به
فضاسازی نمایش کمک میکند ؛ نور پردازی است. نورپردازی در هر یک از صحنههای
نمایش به تناسب موقعیت و ترکیببندی خاص صحنه صورت میپذیرد. طراح همه ی کوشش خود
را در کار گرفته تا عواطف و احساسات تماشاگر را متوجهی صحنه ی نمایش کند. شاید او
به تبعیت از سبک اکسپرسیونیسم کوشیده تا احساسات نهفتهی مخاطب را بر جسته سازد و
نوعی حس همدردی با شخصیتهای نمایش را؛ که متعلق به طبقهی محروم و ستم دیدهی
جامعهی آمریکا هستند بر میانگیزد . در پایان این نوشته لازم به یاد آوری است که
نمایش «مثل آب برای شکلات» با همهی ضعفها و قوتهایش کوششی است برای بهره گیری
از زبان اقتباس ادبی و به وجود آوردن صحنههای مقتدرانه در تیاتر معاصر ما ؛ آن هم
در زمانهای که بازیگران دلخواه و مورد پسند کارگردانان کمتر یافت میشود؛ با این
حال او توانسته است بازیهای نسبتا قابل قبول و یکسانی از بازیگران خود به نمایش
بگذارد. که اگر با صحنهپردازیهای کوتاهتری همراه میبود قطعا تماشاگران اجرای
بهتری را پیش روی خود میدیدند. جدا از اینها ، صورتبندی که کارگردان از نشانهشناسی
تیاتر در نمایش ارائه میدهد تاثیرگذار و قابل اعتنا است.
مهران محمودزاده دهبارزی (کارشناس ارشد تئاتر)
عکسها: مجید جمشیدی
هیچ کس نمیتواند فرزندی را از پدر و مادر جدا کند مگر آنکه پدر و مادر اولاد خود را نخواهند. این جمله اولین پاسخی بود که امام جمعه گاوبندی در خصوص الحاق این منطقه به استان فارس گفت. احمد خنجی در دیدار دوستانهای که در منزلش داشتیم اضافه کرد : موضع ما همان موضع پیشین است و شدیدتر هم شده. همه میدانند که مردم پارسیان به جدایی از بدنه خود راضی نیستند و موضع ما نیز همان موضع مردم است. وی ادامه داد: هرگز کسی نمیتواند گاوبندی را از هرمزگان بگیرد مگر آنکه مسئولان هرمزگانی در دفاع از نظرات مردم این منطقه قصور کنند. خنجی با اشاره به تواناییهای هرمزگان ادامه داد: به نظر نمیرسد ضرورتی داشته باشد که استان دیگری در خصوص آبادانی این منطقه متحمل زحمت شود. استان هرمزگان کارایی و توانایی لازم را داراست و انتظار میرود در این راه بیش از گذشته کوشش کند. وی گفت: اگر نیت تنها آبادانی منطقه است، این کار از طریق تزریق بودجه به هرمزگان نیز امکان پذیر است. آنچه واضح است هر دو این استانها متعلق به یک کشور هستند و لزومی ندارد برای ایجاد پیشرفت، جابهجایی اقلیمی صورت بگیرد. امام جمعه گاوبندی خاطر نشان کرد: هیچ کس حق ندارد رشته الفتی که مردم گاوبندی با استان خود دارد را بگسلد. مردم این منطقه سالهای سال با هم استانیهای خود مراوده داشتهاند و نسبت به استان خود الفت دارند. تکلم، لباس و بسیاری دیگر از نمودهای فرهنگی مردم این منطقه هرمزگانی است. وی در ادامه همین سخنان افزود : درست است که ما با استانهای همسایه نیز مراوداتی داشتهایم اما این دلیل نمیشود که جزیی از این استانها باشیم. ما با مردم استان فارس همسایه و هموطن هستیم اما هم استانی نه. خنجی همچنین با اشاره به نقش موثر مسئولین استان در جلوگیری از این اتفاق تصریح کرد: نمایندگان مردم در اینباره موضعهای سختی گرفتهاند و لازم است بر سر موضع خود در دفاع از حقوق موکلانشان پافشاری کنند و در این میان انتظار ویژه از آقای جراره است چرا که ایشان نیروی جوان و پر انرژی هستند اما تاکنون موضع رسمی نگرفتهاند. امام جمعه گاوبندی این منطقه را " لقمه چرب" خواند و گفت : به نظر میرسد گاوبندی لقمه چربی است که دست از آن بر نمیدارند. دریا و امکانات این منطقه باعث شده استان فارس به این منطقه چشم طمع داشته باشد و بخواهد بر امکانات این منطقه استیلا یابد؛ اما هرمزگانیها باید هوشیار باشند و نگذارند دیگران وارث منابع و امکانات آنها باشند. وی یادآور شد : پارسیان هیچ وقت نمایندهای از خود نداشته تا حقوقش را پیگیری کند ، 60 سال نماینده گاوبندی از بستک بوده و مطمئنا کارایی را که شایسته است نداشته و فارس از یتیم ماندن این شهر برای رسیدن به خلیج فارس سو استفاده میکند. امام جمعه گاوبندی با اشاره به گلهمندیهای فروردین سال جاری اضافه کرد: مردم این منطقه قانع هستند و همواره از مسئولان هرمزگان سپاسگذار بودهاند اما هنوز جای این گلهمندی باقی میماند که چرا جاده لنگه - گاوبندی همان جادهای است که 30 سال پیش ساخته شده است و در حالی که مسیر اتصال ما به شیراز جادهای هموار و خوب ساخته شده است؛ مردم گاوبندی باید برای رسیدن به مرکز استان خودشان در بدترین شرایط حرکت کنند. در اکثر مواقع به علت سختی و نا به سامانی جاده کسی رغبت نمیکند پا به این مسیر بگذارد. خنجی از مسئولان خواست در چنین تغییراتی که با هویت و قومیت مردم ارتباط دارد نظرات مردم را بیشتر از همیشه مد نظر داشته باشند و خاطر نشان کرد: پیش از انقلاب مناقشهای بر سر این مسائل نداشتهایم و بعد از انقلاب هم تا چند سال پیش چنین بود اما چند سالی است زمزمه جداییها شنیده میشود و این بحث از زمان دولت آقای احمدینژاد قویتر هم شده. وی ادامه داد: اگر دولتی که سرکار است دولت مردم داری باشد برایش نظر این مردم حائز اهمیت است. هر دولتی که در این مملکت سرکار بیاید نام جمهوری اسلامی را یدک میکشد؛ یعنی جمهوری که تمام مسائلش به اسلام گره خورده است و هرگز گرد بیعدالتی نمیگردد و مردم همیشه از دولت توقع اجرای عدالت را دارند و همچنین توقع میرود همانطور که مردم همیشه حامی دولت بودهاند دولت نیز حامی آنها باشد. خنجی افزود : فریادهای ما زیاد است، اما به گوش کسی نمیرسد . اگر گوش شنوایی باشد مردم همیشه حرفهایشان را زدهاند و میزنند. اغلب مردم گاوبندی مخالف این الحاق هستند و طومارها نوشتهاند و فریادها زدهاند اما هنوز هم بحث سر دست اندازی به منطقهشان داغ است.
امام جمعه گاوبندی در پایان مجددا بر نقش مهم مسئولان هرمزگان تاکید کرد و گفت: پارسیان محل تلاقی سه استان است و سوی دیگر آن نیز دریاست؛ این منطقه همه فاکتورهای پیشرفت را دارد، کافی است دستی بر آن کشیده شود تا این منطقه بکر به قطبی از تجارت و صنعت هرمزگان تبدیل شود.
راحیل احمدیپور کارشناس علوم ارتباطات اجتماعی
منبع: ندای هرمزگان
در همین باره امام جمعه بندرعباس: جداسازی پارسیان کاملاً غیرمنطقی است
عکس: مجید جمشیدی
نمایش " پیتزا گوشت " به نویسندگی سعید موحدی و کارگردانی کورش سلمانی،
بازیگران : کورش سلمانی، رضا فتحی مقدم، امالبنین جایباش، مونا سلیمانی
اجرا شده در جشنواره بیست و چهارم تئاتر استانی. آمفی تئاتر بستک
به قصد شرکت در یک رویداد دراماتیک آمدهایم پس خیالمان را به آنها وام میدهیم.
خلاصه نمایش:
پسر در یک مهمانی چشم بسته خواهرش را مورد تجاوز قرار میدهد ، سپس آن را قطعه قطعه میکند و با گوشت خواهرش پیتزا گوشت درست کرده و در یک ضیافت به اتفاق پدر و مادرش پیتزا را صرف میکنند.
طرح یا نمایشنامه در نقد دنیای مدرن نوشته شده است. نمایشنامه هم در روایت و هم اجرا در ابتدای کار در موقعیتی که پسر عمل پیاز خوردن را انجام میدهد ، هرچه سعی میکند بو از دستش و اسانس از فضا و اشک از چشمش دور نمیشود . این یادآور پاک نشدن خون از دست "لیدی مکبث" است . این شباهت موضوع قتل و اینکه چه کسی قتل را انجام داده را آشکار میسازد . صحنه بعد با ورود پدر و مادر با گفتن جمله « سه روزه که خواهرت گم شده» موضوعی که باعث تعلیق نمایش شده بود به سادگی عیان میشود . روایت داستان برای تماشاگر تمام میشود و نمایش به عنوان طرح باقی میماند . دیالوگهای کاراکتر پسر و مادر گاهی شاعرانه میشود که این شاعرانگی میتواند ؛ شاید با این توجیه که پسر شاعر است ،گفته شود. اما شاعرانگی در این نوع اجرا از لحاظ اجرایی ضعف به حساب میآید و در راستای ارتباط با مخاطب اجرا را دچار مشکل میکند.
نمایش پیتزا گوشت فاقد شخصیت است اما این نکته کاستی محسوب نمیشود هنگامی که ما عناصری را حذف میکنیم باید جانشین برای آن بیابیم طرح یا رویداد داستانی, جانشین مناسبی برای عنصر شخصیت است. ارسطو،طرح را به عنوان مهمترین عنصر درام بر میشمارد و شخصیت بازی را تابع آن میداند.(اورلی هدلتن) در تفسیر اندیشه ارسطو مینویسد ؛ « ارسطو اذعان دارد که نمایش بدون شخصیت ممکن است و در واقع نمایشهای عصر وی بدون شخصیت نمایش بود . بدیهی است که مراد وی، این نیست که نمایش بدون آدم ممکن است ؛ زیرا انجام فعل مستلزم فاعل است . به نظر میرسد که از دیدگاه نمایشنامه نویسی ، دو شیوه برخورد درباره وجود افراد در یک نمایش وجود دارد. یک شیوه آن است که مردم را صرفاً به عنوان اشیاء یا ابزار لازم برای انجام یک عمل و یا نشان دادن موضوعی در نظر میگیریم . به عنوان مثال یک داستان اسرارآمیز ، صرفاً مستلزم وجود یک کاراکتر ، یک قربانی و گروه افراد مظنون است که یکی از آن میان قاتل است و برای انجام عمل پیگرد و کشف قاتل ، نیازی به پرداخت بیشتر عوامل فوق نیست. واقع آن است که در بسیاری از داستانهای اسرارآمیز به نظر میرسد که شخصیتها کما بیش قابل معاوضه باشند. ...ارسطو چنین نمایشهایی را نمایش بدون شخصیت میخواند.
( مقدمه ای بر تئاتر ؛ آیینه طبیعت ، صص 78 و 77)
در نمایش " پیتزا گوشت" رویدادهایی که بتوانند موقعیتهای نمایش را ایجاد نمایند بسیار اندک هستند و تماشاگر تنها بخشی از رفتارهای اشخاص بازی را مشاهده میکند و این نکته باعث میشود اشخاص بازی حتی تا اندازهی یک تیپ نمایشی رشد نکند و این نکته به نمایش آسیب میرساند و باعث میشود تا نمایش در فرازهایی به اثری کسالت بار تبدیل شود. چنان چه اشاره شد نمایش فاقد شخصیت است؛ اما طرح داستانی نمایش نیز این بضاعت را ندارد تا با ترسیم رویدادهای نمایشی بر اثر انسجام ببخشد . تنها عنصری که نمایش " پیتزا گوشت" را به انسجام میرساند حضور یک طراحی صحنه فنی است. طراحی صحنه هم فضا ساز و هم کاربردی است . آکسوسوار با توجه به تم و مود و رنگ کار به درستی انتخاب شده است.از ابتدای نمایش تماشاگر درصدد آن است تا دریابد دریافت تازه چیست و چه تأثیری بر وی میگذارد . این انتظار بر اساس نوع شکل اجرایی در تماشاگر پدید میآید و تعلیق نمایش را ایجاد میکند . کارگردان برای شکل گیری نمایش تنها به ابزار صحنه توجه کرده است و طراحی صحنه را در خدمت اجرا به کار میبرد و توهم پیتزا گوشت را برای تماشاگر پدید میآرود.
نگاشتن پیرامون نقد و داوری بازیگران نمایش کار چندان آسانی نمیتواند باشد. تفکر انسان را به چالش بر نمیانگیزانند و از سوی دیگر مانند تیپهای دراماتیک فاقد ویژگیهای عاطفیاند و احساس انسان را برنمیانگیزانند ، بنابراین تماشاگر احساس میکند ، بازیگر بد بازی کرده است. این اصطلاح به زعم نگارنده منصفانه نیست . بازیگر نمیداند چه چیزی را بازی میکند در این مورد باید نویسنده متن پاسخگو باشد. اگر خطایی هم برعهده بازیگر باشد خطای انتخاب اوست، زیرا نمایشنامهای را برای بازی میپذیرد که کاستیهای فراوان دارد. به زعم نگارنده هر سه بازیگر تلاش بسیار میکنند اما صد افسوس که این انرژی، بیاثر میماند و تماشاگر از دیدن یک نمایش لذت بخش محروم میماند .
کارگردان در ساختاری که برای اجرای این نمایش به کار برده است، تابلوهای نمایشی برای نقش دختر به قصد معرفی بیشتر این کاراکتر یا در راستای اندیشهی اثر در نظر گرفته است . ۱ – تابلوی حرکات موزون دختر ۲ – تابلویی که با یک تشت قرمز و پارچه سفید مینشیند و با پارچه سفید بازی میکند. این تابلوها نه تنها به اجرای نمایش کمکی نکرد بلکه در کند پیش رفتن و سطحی نشان دادن کار سهم به سزایی داشت.
رویدادهایی که برای نشان دادن اینکه در گذشته چه اتفاقی افتاده مانند صحنههای پسر با خواهرش و فیلم پایانی اجرا که برای پدر و مادر پخش میشود؛ کشدار با زمانبندی بالاست در واقع عمل در آن رویداد پایان گرفته اما همچنان رویداد بدون در نظر گرفتن زمانبندی مناسب ادامه دارد. کاراکتر پدر و مادر در متن نمایشنامه و هم در اجرا موقعیتی یا فرصتی برای به چالش کشیده شدن ندارند. در واقع از لحاظ اجرایی پیش برنده و جذاب نیستند. متن انگار همه چیز را محدود کرده است و نمیخواهد از دایرهای که به دور واقعه کشیده است خارج شود و رشد کند. اجرای این نمایشنامه خود را به اجرای نمایشهای مونولوگ اکسپرسیونیستی نزدیک میکند که از ذهن یک کاراکتر جهان دیده و به تصویر کشیده میشود. موقعیتهایی که کارگردان به زیبایی دست به ساخت آن زده است ۱-صحنهای که پدر به پسر و مادر دستمال کاغذی میدهد تا هر سه اشک خود را که به ظاهر از اسانس پیاز است پاک کنند ۲-صحنهای که دختر درگوشهی راست صحنه با نخ کاموایی قرمز بازی میکند و پسر سمت چپ صحنه با چاقو پیاز خورد میکند و با تمرکز بالایی دیالوگ میگوید ۳ – صحنهای که پدر و مادر دو طرف میز قرمز غذاخوری نشستهاند و پسر روی صندلی با فاصله بین آن دو نشسته و سرش را بین دستهایش فشار میدهد و هیچ کلامی رد و بدل نمیشود.
موسیقی در این نمایش با ساز گیتار به صورت زنده نواخته میشود که در واقع انتخاب این موسیقی برگرفته از میل درونی کاراکتر پسر به گیتار است. موسیقی در کل کار، اجرا را همراهی میکند؛ اما بهتر یا زیباتر آن بود که از ملودیهای آشنا استفاده نمیشد.
کارگردان و گروه با توجه به اجرای این اثر نمایشی دیدگاه فلسفی را دنبال میکند که انسان بر سرنوشت خود حاکم است و جهان قابل تغیر است. نمایش در روایت پایبند به دیدگاه روانشناختی فروید و از نظر جامعه شناختی، معتقد به فرد گرایی است وپیام آن، اعتقاد به تغییر است.
مهران محمودزاده دهبارزی (کارشناس ارشد تئاتر)
عکس ها: مجید جمشیدی
پینوشت:
هولتن،مقدمهای بر تئاتر آیینه طبیعت.ترجمه محبوبه مهاجر.چاپ اول.انتشارات سروش،1364
جشنواره تئاتر استان هرمزگان از هجده تا بیست و یک مهرماه در شهرستان بستک برگزار شد که 9 اثر راه یافته با هم رقابت کردند و در این میان نمایش های "آخرین مروارید" و نمایش "من خدا را دوست دارم" به عنوان اثر برگزیده به جشنواره منطقه ای تئاتر راه یافتند. به منظور ارتقاء سطح کیفی نمایش در هرمزگان تحلیل هر نه نمایش اجرا شده را در این صفحه می توانید بخوانید:
یک: نمایش "آخرین مروارید" نویسنده حمیدرضا آذرنگ کارگردان ایوب رحیمی
بازیگران: جعفر قاسمی . محمد سلیمی . آمنه اکبری . ماهان صابری .حبیب اله ناصری ...
به قصد شرکت کردن در رویداد درآماتیک آمده ایم . پس خیالمان را به آنها وام می دهیم .
خلاصهی داستان: ماجرای پسری به اسم دریا است که برای پیدا کردن مروارید هفتم از هفت مروارید مهریه دختری به اسم مروارید ،به رسم آیین وسنت به دریامیزند. مروارید نیز به مخالف با آن آیین وسنت میپردازد و در نبود دریا(پسر) به دریا میزند. پسر پس از سالها که در بین اهالی تبدیل به اسطوره شده ؛ برمیگردد و در ساحل دختری ناشناس را ملاقات میکند. دختر ماجراهای گذشته را به دریا بازگو میکند دریا که حضورش را در بین اهالی عبث میداند مروارید را به دختر(مروارید) میدهد. دختر که گمشدهاش را پیدا کرده از ساحل دور میشود. پسر با رفتن دختر متوجه میشود که دختر همان مروارید گمشدهاش است که سالها به دنبال آن بوده و باز او را از دست داده است. پس دوباره به دریا میزند.
طراحی صحنه
صحنه در این نمایش از وسط به دو قسمت افقی تقسیم شده است. قسمت انتهایی صحنه پنج پرده از جنس تور آویزان شده است که خود را نسبت به جلوی صحنه متمایز میکند. کف صحنه به رنگ سفید طراحی شده است و تنها یک پیت نفتی با یک طناب سمت چپ صحنه گذاشته شده است. در ابتدای نمایش در موقعیت جدال بین مروارید و دریا؛ سر رفتن یا ماندن با طناب به کشمکش میپردازند. در این رویداد و حتی رویدادهای بعدی تماشاگر نمیداند این طناب از کجا آمده و به کجا وصل است تا اینکه در رویداد آخر نمایش تماشاگر متوجه میشود که طناب همان طناب قایق است. بهتر آن بود که از ابتدا به محض ورود مرد به ساحل با عملی نشان میداد که این طناب عضو یا نشانهای از چیز بزرگتری بنام قایق است تا تماشاگر با کنشی بیهوده روبرو نشود.
در عرصه ی بازیگری،بازیگران این گروه به شیوه ی رئالیستی بازی خود را ارائه میدهند. از آنجایی که زبان نمایش به زبان محلی (مینابی)برگردان شده ؛ از بازیگران این گروه انتظارمیرفت که بازی تاثیر گذاری از خود به اجرا بگذارند. دیالوگها از زبان دو بازیگر (مروارید و دریا)به صورت کوبنده و تند و نامفهوم ادا میشود. این لحن و بیان حتی تماشاگر محلی را هم سردر گم میکند. بیشک بازیگران با بکار بردن زبان محلی؛ باید از بیان بدنی برای انتقال مفاهیم در راستای ارتباط با مخاطب سود میبردند تا بتوانند با تماشاگرانی که کلام برای آنها مفهوم نیست ارتباط برقرار کنند. در جای دیگر از لحاظ حس و حرکتی بازیگر نقش دریا(مرد) در موقعیتهای پس ازموقعیت پس گرفتن مرواریده دزدیده شده از دست دختر، دچار بلا تکلیفی در صحنه میشود اما دختر(مروارید)در اکثر رویدادهای نمایش به خوبی موقعیتها را درک کرده و دست به عمل یا اجرا میزند به غیر از یک موقعیت که آن هم شروع یک موقعیت جدیدی بود که ازدختر میپرسند: تو اینجا چیکار میکنی؟ در واقع بازیگر در تغییر وضعیت حسی و حرکتی خود در این موقعییت دچار ضعف شد. بازیگران دیگر مانند دو پدر و مادر که در واقع در فلش بکها حضور دارند به نوعی بازی خود را ارائه میداد که انگار در گذشته به شکل مصنوعی زندگی کردهاند.
موسیقی در نمایش آخرین مروارید فضاساز است که دو زمان حال و گذشته نواخته میشود .ضعف موسیقی در انتخاب موسقی لایت خارجی است(کشورهای غربی)که پخش این نوع موسیقی روی موقعیتهای نمایش با فضای بومی اثر لای چسبک است .
کارگردان و گروه با درک درستی از نیاز جامعه دست به انتخاب این نمایشنامه زدند - نقد سنت - برخوردشان با متن به درستی صورت گرفته است اما در برخورد با صحنه و تصویر سازی دچار فقدان تصویر شدهاند. از لحاظ ساختار نمایش در دو زمان حال و گذشته به سر میبرد و به صورت فلش بک داستان نمایش روایت میشد ـ روایت نمایش به صورت خطی است و شروع و پایان بندی مشخص شدهی دارد.
اجرای نمایش آخرین مروارید بیشتر در عرصهی ادبی خود را نشان میدهد تا یک اثر اجرایی.
کارگردان و گروه با توجه به اجرای این اثر نمایشی دیدگاه فلسفی را دنبال میکنند که سرنوشت بر انسان حاکم است و جهان قابل تغییر نیست. نمایش در روایت پای بند به دیدگاه روانشناختی یونگ و از نظر جامعه شناختی، معتقد به فردگرایی است و پیام آن، اعتقاد به تغییر است.
یکی از بیاد ماندنیترین صحنه این اجرا در یکی از فلش بکهاست زمانیکه پسر در گوشه چپ صحنه آماده میشود برای رفتن به دریا ، برای جستن مرواید هفتم و دختر در گوشه راست صحنه زیر تور آویزان شده از سقف قرار گرفته و تور را روی سرو تن خود کشیده است؛ فریاد میزند: دیگه وقت شه این سنت شکسته بشه...
مهران محمودزاده دهبارزی، کارشناس ارشد تئاتر
عکس: مجید جمشیدی
گفتنی است این تحلیل ها در روزنامه ندای هرمزگان هم چاپ می شود.