نگاهی به نمایش "مثل آب برای شکلات"
اجرا در پلاتو آفتاب بندرعباس، آبان ماه نود و یک
طراح و کارگردان: ابراهیم پشتکوهی
بازیگران: معصومه آقا بیگی، سارا توکلی، الهام اسکندی، ماندانا لیاقت، مریم نحوی، فاطمه جعفری، یاشار محسنی، علیرضا پور سرحدی، امیرعلی سی سی پور و محمد سایبانی
ابراهیم
پشتکوهی که تجربهی اقتباس از نمایشنامهی مکبث ویلیام شکسپیر را در کارنامهی
خویش داشت بر آن شد که به عنوان طراح و کارگردان اثر «مثل آب برای شکلات» بهره
گیرد و از این رمان اقتباس دیگری در حیطهی نمایشنامه نویسی ارایه کند. نمایشنامه ای که از روی آن تنظیم کرده ٰٰ؛ ناگزیر کوتاهتر شده؛ اما روح حاکم بر
آن و درون مایهی اصلی داستان حفظ شده است. نمایشنامه شخصیتها و حوادث بسیاری را
در خود دارد آنچه در رمان اصلی عامل جذابیت است همان درون مایهی اعتراض پنهان,
برابری حقوق؛ آزادی و عدالت برای همهی انسانهاست. پشتکوهی در اجرای نمایش خود
ازهمهی عوامل صحنهای بهره میگیرد تا روح اثر را بر صحنهی نمایش تصویر کند. جای
گیری و حرکت بازیگران در صحنه و همینطور ریتم هر قسمت از نمایش تا حدود زیادی،
مبتنی برداشتههای نمایشنامه است. اما با یک نگاه کلی به تمامیت اثر میتوان این
گونه نتیجهگیری کرد که بهتر بود زمان نمایش در حدود 50 دقیقه کمتر میشد. کمتر
شدن زمان اجرا به بهتر شدن ریتم حرکتی بازیگران و تسسل اتفاقات و کوبندگی هر چه
بیشتر طنز نمایش میانجامید. اما نبایستی فراموش کرد که سکون و سکوتهای موجود در
برخی لحظات نمایش، از مسائلی تکنیکی هستند و هم فرصتی برای استراحت ذهن تماشاگر و
هم آرامش قبل از طوفان به شمار میآیند. اما نمایش مذکور تماشاگر را سرگرم و مجذوب
نمیکند وسرنخهای برای تفکر دردست او باقی نمیگذارند. نویسنده که با دنیای واقع
گرایانه مفاهیم کلامی سر و کار دارند مهمترین توجهشان به ساحت متن و دراماتیکی
است که در حال خلق و بازنمایی آن است. یعنی با توجه به دقت و تیزبینی و ظرافت یک
نویسنده انتظار این مسئله بجاست که بتواند تم را اولا باورپذیر و در ثانی از منظری
که برای مخاطب ترغیب آن میتواند جالب توجه و بدیع باشد, در اثر نمایشی آن هم از
نوع دراماتیکش دنبال کند. تلاش نویسنده به فرجام قابل قبولی ختم نمیشود. زیرا
نویسنده در وحله اول در انتخاب زاویه دید متن نسبت به این مسئله دقت و ظرافت به
خرج نداده و دمٍ دستیترین گزینهای را که میتوانسته نمایش را قوام بخشد، انتخاب
کرده است. برای پر کردن چنین خلائی ژرف و اساسی در نمایش، روی به دیالوگها که نه
بار معنایی در آنها مستتر شده و نه کاربردی به نظر میرسد و تنها دلیل انتخاب
آنها فریب تماشاگر از تجزیه و تحلیل نکردن وقایع نمایشی است و بس. در این راستا میتوان
به دیالوگیهایی اشاره داشت. (مادیونِ چموش باید اونقدر تازونده بشن تا عرق تنش
معدش رو پر کنه!) یا (ای جنتک جا در رفته چی میخواد پشت در؟!) یا (تیتا اگه صد تا
کیسه بدوزه یکیش ام ته نداره!) و یا دیالوگهای منطقی از این دست که ارتباطی
منطقی با شاکله نمایش هرگز نداشته و ندارد. در بررسی شیوهی کارگردان؛ دادههایی
از رئالیسم جادویی, سورئالیسم, تئاتر آشوب, بیگانه سازی,نماد گرایی و کولاژ میبینیم
.
اگر بپذیریم که این کار ترکیبی یا کولاژ است, باز به این باید توجه داشت که انگیزه حرکتی در تمام اثر خود را نشان دهد تا مخاطب با آن ارتباط پیدا کند. در تئاتر مهم ارتباط با تماشاگر است. زمانی که تماشاگر ارتباط خود را از اجرا قطع کند دیگر جایی برای توجیه مولفههای شیوه اجرایی نمیماند. کارگردان خود اگر نویسنده است چرا در برون سازی درونیات متن دچار مشکل شده است. همیشه در نقد نمایشنامهای که از یک رمان گرفته شود این سوال پیش میآید که رمان خیلی جذابتر و قشنگتربوده تا این نمایشنامه – من این سوال را قبول ندارم چون این اجرا مقولهای جدا از رمان است. پس آنچه که از این اجرا انتظار میرود،خصوصا در نحوهی کارگردانی نمایشنامه به ظهور رساندن تابلوها و تصاویر متناوبی است که در هر واحد آمیزهی از ترکیب بندیها و تصاویر دراماتیک است که سرشار از نشانههای انتقال معنا و مفهوم است. این بدیهیترین اصل کارگردانی است که در اجرای نمایش فوق الذکر نه آنکه نباشد بلکه بطور اساسی به آن پرداخت نشده است زیرا انگیزهی حرکتی برای تصاویر دراماتیک مشخص نیست. این موضوع در ارتباط مستقیم با ریتم اجراست که یکنواخت و یکسان از آغاز تا پایان به یک شکل پیش میرود و دریغ از تلنگری که مخاطب را به سوی خود جذب کند و در نهایت همراه نبودن ریتم با نوسانات نمایش هارمونی مورد انتظار در اجرا را فراهم نمیسازد. اگر نمایش را از ساحت کارگردانی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم همهی مشکلات عمدهی اجرا که عدم رعایت پارامترهای هفتگانه تحلیل و اصول کارگردانی بر میگردد که ظاهرا کارگردان یا از عهدهی چنین متنی بر نیامده یا مبنا را بر عنصر بداهسازی گذاشته است که هر چه پیش آید خوش آید. جای هیچگونه تردیدی نیست که قاعده و قانون ثابتی برای هدایت بازیگران از سوی کارگردان وجود ندارد. یعنی ارائهی میزانسن به بازیگر و هدایت وی منوط به حرکت از نقطهی الف به نقطهی ب نیست. چرا که خلاقیت ذهنی کارگردان و نیز خود بازیگران است که در ادغام با همدیگر و در پایانٰ، پالایش این ادغام از سوی کارگردان، ماحصل اجرا را رقم میزند. اما خلاقیت در کارگردانی بسیار کمرنگ است.
تماشاگران بر خلاف انتظار هر چه به پایان نمایش نزدیکتر میشوند بجای
ارتباط تنگاتنگ با مضامین و محتوای آن از تفکرات کارگردان دور شده و بجایی میرسند
که در برخی لحظات همه چیز را به طنز گرفته و در بسیاری از لحظات مهم و کلیدی میخندند
و آنها را جدی تلقی نمیکنند و نمایش به شکل منطقی به پایان نمیرسد . به این
ترتیب درامی ناقص و ابتر به تصویر کشیده میشود؛ درامی که هیچگاه نتیجهی در خور
و آموزنده را برای مخاطبش رقم نمیزند. تمامی مضامین اصلی موجود در متن علیرغم
تلاش کارگردان و اشعار وی از عناصر و ترفندهای نمایش در پایان به بار نمینشیند،
حلقهی ارتباطات کامل نمیگردد، سوالت پاسخ داده نمیشود و همه چیز در سطح پایان
مییابد. در طی اجرای نمایش«مثل آب برای شکلات» تحول بسیار جدی در شخصیتهای اصلی
و روابط بین آنها شاهد هستیم که تاثیرات سرنوشتسازی در روند اجرا ایجاد میکند
اما چگونگی و منطق این تحولات در تماشاگر مشخص نمیشود و اگر هم دلیلی در این
راستا آورده میشود منطقی، باورپذیر، اصولی و دراماتیک نیست. خنده تماشاگر در برخی
از لحظات جدی نمایش، نه بدلیل شیوه اجرای این رویداد بلکه به دلیل خلق نشدن فضا و
جو مناسب بر این اعمال و عدم باور پذیری تماشاگران است و این عوامل موجب میشوند
که مخاطب درگیر زیبایی فرمهای اجرایی گردد که هیچگاه پیام اصلی نویسنده و بالطبع
کارگردان در این فرمها گنجانده نشده و به این ترتیب در لحظاتی از بین میرود. در
بررسی ویژگیهای دراماتیک اثر به بیننده این وقت و فرصت داده نمیشود که وقایع و
اتفاقاتی را که بر صحنه روی دادهاند از نظر بگذراند یا هضم کند . ادراک باید با
آنچه هر لحظه روی میدهد همگام باشد. بنابراین آنچه به سرعت بر صحنه میگذرد این
تاثیر را در بیننده ایجاد میکند که واجد اهمیتی صرفا گذراست. به عنوان مثال
رویدادهای پایانی نمایش. هیچ لزومی ندارد که عمل یک عمل فیزیکی باشد؛ حرکت یا جنبش
دراماتیک میتواند محصول تنها گفتگو باشد, در صورتی که گفتگو بتواند بسط تکامل
تدریجی یک درگیری عاطفی یا حل یک درگیری عاطفی را از ناحیه اشخاص درگیر در گفتگو
ارائه کند. این نمایش به لحاظ تکنیکی در خیلی از فصول قادر به ایجاد اتمسفری قوی و
درگیر کننده برای اجرایش نیست و به همین جهت امکان دارد که تماشاگر لحظاتی از
نمایش را بدون درگیر شدن با موضوع و اتفاق تجربه کند. دکور ساده و خطی که در یک
شکل افقی بر اجرای نمایشنامه «مثل آب برای شکلات» حاکم است؛ متشکل از در آشپزخانه,
میز غذا خوری, کمد و ... است که در راستای یک خط طبیعتا فضایی ساده و میزانسنی خطی
را بوجود میآورد. اگر در چیدمان این اجزا کمی دقت (الوار عمودی یاد آور زندان
بدرستی انتخاب شده بود) میشد قطعا کارگردان فضای بیشتری را میتوانست برای تنوع
میزانسنهای خود بوجود بیاورد. همین نکته میزانسنهای کارگردان را خطی و فاقد
هرگونه جذابیت میکند. میزانسنها محدود به خروج و ورود، بالا و پایین و چپ و راست
حرکتهای بازیگران میشود. با کمی جابجایی دکور تصویرهای متنوعتری از اجرا میتوانست
حاصل شود و حتی باعث بوجود آمدن خلاقیت شود. کارگردان برای به صحنه بردن چنین اثری
که پر از صحنهها و مکانهای متفاوت وگوناگون است؛ با طراحی کاملا حساب شده به
معماری خاص دست نمیزند که تا به ایجاز صحنهپردازی و هم تصویرسازی اجرا کمک کند.
ازسوی دیگر بازیگران را بیشتر در معرض دید قرار نمیدهد تا بتوانند بازیها و
توانایی خویش را به نمایش بگذارند. برای اجرای چنین اثری شاید بیش از هر چیز
دیگری؛ انتخاب بازیگر از اهمیت بیشتری برخوردار باشد. اجرای نقشها توسط بازیگران
مجرب و کم سابقه در کنار یکدیگر؛ اگر در نتیجه هدایت و رهبری و تحلیلهای کافی و
درست از نقشها توسط کارگردان به نوعی هماهنگی بینجامد میتواند به ارتباط بیشتر
با تماشاگران بینجامد. اما بازیگران در وضعیتهایی که قرار میگیرند دیده نمیشوند.
حال نوع بازی و میزان درونی کردن نقشها باعث میشود تماشاگران بازیشان را
نپذیرند. بدون تردید بازیهایی که بازیگران از خود نشان میدهند همگی از قوت
یکسانی برخوردار نیستند . برخی(چهار خواهر) گیراتر و جذابتر و و قویترند برخی هم
همان بازی همیشگی یا اغراق شده و غلو آمیز بسند میکنند. علیرغم بازی خوب بازیگر
نقش "تیتا" اغلب بازیگران با توجه به بازیهای تقریبا خوبی که ارائه میدهند،
اما نمیتوانند پا را فراتر از آن بگذارند تا شخصیتهای نمایش جلوه بیشتری در اجرا
پیدا بکنند. ولی مهمتر از همه آکسانهایی بود که انتظار میرفت بازیگران با
گذاشتن آن, عمل نمایشی بیشتری را به اثر ببخشند . عملی که اتفاق(لحظه) در آن رخ
دهد. آکسانها و تاکیدهایی که توسط بازیگران اجرا میشود بیشتر جنبه قراردادی
به خود گرفته بود که به مخاطب میگفت: به اینجای نمایش بیشتر توجه کنید. در حالی
که انتظار میرفت این اتفاق در سرتاسر اثر دیده شود تا نمایش را از یکنواختی در
بیآورد و جنبهی تصویری بیشتری را به آن ببخشد. اگر از عمق بازی بازیگران بگذریم
بازیهای این نمایش یک ویژگی بسیار مهم دارد و آن این است که در صدد فریب تماشاگر
برنمیآیند. گویا قرار کرده اجرا بر بیانی ساده و بیتکلیف و به دور از خود نمایهای
بازیگری بوده که در این راستا بسیار موفق عمل کرده است. شاید آنها میتوانستند با
کمی اغراق در اعمال و رفتارهای خود تماشاگر را با توهم بازی بفریبند اما این کار
را نمیکنند؛ آنچه میخواهند به آن برسند را عیان میکنند و توان خود را در این
گذر به آزمایش میگذارند. همین(راه به خطا نرفتن)بخشی از موفقیتی است که آنها به
آن دست یافتهاند. پس از بازیگری و طراحی صحنه؛ عنصری که بیش از بقیهی عناصر به
فضاسازی نمایش کمک میکند ؛ نور پردازی است. نورپردازی در هر یک از صحنههای
نمایش به تناسب موقعیت و ترکیببندی خاص صحنه صورت میپذیرد. طراح همه ی کوشش خود
را در کار گرفته تا عواطف و احساسات تماشاگر را متوجهی صحنه ی نمایش کند. شاید او
به تبعیت از سبک اکسپرسیونیسم کوشیده تا احساسات نهفتهی مخاطب را بر جسته سازد و
نوعی حس همدردی با شخصیتهای نمایش را؛ که متعلق به طبقهی محروم و ستم دیدهی
جامعهی آمریکا هستند بر میانگیزد . در پایان این نوشته لازم به یاد آوری است که
نمایش «مثل آب برای شکلات» با همهی ضعفها و قوتهایش کوششی است برای بهره گیری
از زبان اقتباس ادبی و به وجود آوردن صحنههای مقتدرانه در تیاتر معاصر ما ؛ آن هم
در زمانهای که بازیگران دلخواه و مورد پسند کارگردانان کمتر یافت میشود؛ با این
حال او توانسته است بازیهای نسبتا قابل قبول و یکسانی از بازیگران خود به نمایش
بگذارد. که اگر با صحنهپردازیهای کوتاهتری همراه میبود قطعا تماشاگران اجرای
بهتری را پیش روی خود میدیدند. جدا از اینها ، صورتبندی که کارگردان از نشانهشناسی
تیاتر در نمایش ارائه میدهد تاثیرگذار و قابل اعتنا است.
مهران محمودزاده دهبارزی (کارشناس ارشد تئاتر)
عکسها: مجید جمشیدی
آموختیم
ممنون جناب مهران محمودزاده دهبارزی
سپاس مجید
مم نون جغد بندری عزیز و جناب دهبارزی گرامی
کتاب کالنهایم را دوست دارم منتشر شد
1.چهارچوب متن دارای چند اشتباه ویرایشی و جمله بندی است که مخاطب را سردرگم میکند.
2. وجود چند غلط املایی
3.واژه تئاتر یک کلمه کاملاًی است که دارای بار معنایی و تاریخی است. دلیل استفاده از واژه«تیاتر» معلوم نیست.
نقد تئاتر در هفت شاخه خلاصه می شود:(ساختارگرا-تفسیری-آرکتایپتال-مضمونی-تکوینی-نشانه شناسانه-روانشناسانه-توصیفی) که هر کدام ساختار ویژه خود را دارند، تکلیف چهارچوب این نوشته معلوم نیست که از کدام منظر به تئاتر نگریسته شده است.
4.از آنجایی که نقد تئاتر جنبه آموزشی دارد، داشتن دانش تنها درباره تئاتر کافی نیست. نقد عین نمایشنامه نویسی دارای ساختار است که باید در نحوه نگارشش دقت ، و تناسبات رعایت شود.
5. برای ارائه نقد در یک فضای مجازی که دارای مخاطبانی است که امکان دارد اثر را ندیده باشند، ارائه خلاصه ماجرای نمایش ضروریست.
3.واژه تئاتر یک کلمه کاملاً وارداتی است
سلام مرسی مجید جان و مهران
تحلیل شفاف و خواندنی بود،ممنونم که به صورت تخصصی به اجرای نمایش پرداخته اید... یک کلاس درس بود برای ما تازه کارها
طراح نور و نور پرداز پیمان بخشی بوده
در خبری که توسط گروه برای رسانه ها ارسال شده بود مسعود میرزایی به عنوان طراح نور معرفی شده بود
http://www.sobhesahel.com/news.php?id=1952
سپاس مجید ومهران عزیز.قرار بود من هم مطلبی بنویسم که پیشدستی شد.اما مطلب من نقداثری که دیدم نیست. نقداثری است که ندیدم و شنیدمش که به زودی منتشر خواهد شد.
در مورد زمان نمایش کاملا با شما موافقم روی صندلی سخت سالن نهایتا 50 دقیقه میشود دوام آورد.قیمت بلیط هم به نظر می آمد برای شهری که هنوز تئاتر جایگاه واقعی اش را پیدا نکرده نامعقول است.
سلام طراح و اجرا نور با پیمان بوده اگر اسم مسعود جایی منتشر شده یک اشتباه ساده بوده.ممنون
سپاسگذارم مهران و مجید