
روزنامه شرق در شماره امروزش مصاحبه جذابی با بهروز غریب پور، کارگردان سرشناس تئاتر ایران انجام داده که خواندنش خالی از لطف نیست. هر چند به نظر می آید استراتژی رسانه ای برای گرفتن پول از دولت باشد، اما حرف های او نزدیک به درد دل های اهالی تئاتر ایران است.
به چه دلایلی شما از شرکت اپرای عروسکی سعدی در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر انصراف دادهید؟
اگر نظری به آثار قبلیام بیندازید، میبینید که آنها را نیز در شرایط بحرانی و نداشتن بودجه کار کردهام. همواره فریاده زدهام؛ این هنر ملی ماست و طبیعی است که باید به آن توجه کرد. گروه ما ٣٠عضو پیوسته دارد و همیشه هم دارد استاد کار تحویل جامعه هنری میدهد. لیلی و مجنون را با سرمایه شخصی و همت گروه تولید کردیم. اکنون نیز با وجود تلاشهای مرادخانی و جمالی (رییس بنیاد رودکی) آنها در عمل نتوانستهاند در مسایل مالی پاسخگوی به موقع اقساط باشند و تصورم این است که خارج از اراده ایشان، کل وزارت ارشاد در شرایط بحرانی بهسر میبرد. اما اکنون برای من و گروهم هم سخت شده که بتوانیم بدون بودجه از پس هزینههای این کار برآییم. نمیخواهم فشار لیلی و مجنون را ادامه بدهم. این قضیه یا از بیتوجهی یا از بیاهمیتی کار ناشی شده است. نمیخواهم در نبود بودجه خودم را آلوده جشنواره کنم که پس از پایان جشنواره باید ماهها و سالها بهدنبالش بروی که قرضداری و هزینه کردهای و باید بدهیهایت را پرداخت کنی، که این طوری بودجه در اختیارت بگذارند. من برای اپرای سعدی ٦٠میلیونتومان وام گرفتهام که بتوانم کار را به جشنواره برسانم.
چرا بیاهمیتی؟
مگر ما چندتا آدم شاخص مثل سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی، خیام و عطار و دیگر شاعرانی که میتوانند برای فرهنگ ایرانی بسیار اهمیت داشته باشند، داریم؟ هنگامی که این بزرگان به نسل جوان شناسانده نشوند، این خود دلیلی آشکار برای بیاهمیتی آنان است. من به حسننیت مرادخانی و جمالی برای تامین بودجه باور دارم که کارم متوقف نشود اما میدانم که آنها نیز دستتنگ هستند. ما روزانه ١٠،١٢ساعت داریم تمرین میکنیم که به نتیجه برسیم. در این اپرا حداقل صد عروسک داریم و مجسمههای مختلف و انواع موسیقی شرقی از ایران، هند، چین و... ، اگر بشود بودجه را تامین کرد، آنگاه ما نیز میتوانیم در جشنواره موسیقی کار را ارایه کنیم.
ریشه بیتوجهی به بودجه برمیگردد؟
این بیتوجهی ریشه در مساله تولید دارد، در مساله نگاه به تولید آثار هنری وجود دارد. تصور میکنم ما در هر جامجهانی صاحب عنوان و مدالی بشویم، این باعث افتخار است اما آنچه باقی میماند همان تاثیر مثبت بر جامعه است که درواقع بیان هویت ملی ماست. به همین دلیل تعجب میکنم چرا بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید بسیار کم باشد در حالیکه همه میدانیم کشور ما مورد هجمه فرهنگی است و برای جبران و مقابله آن نیاز به بودجه مکفی و کلان است. باید بودجه حضور فرهنگ را بالاتر ببرند اما برعکس آن بودجه تقلیل مییابد. من هیچگاه گلهای از مدیران میانی نداشتهام، بلکه بارها به نگاه کلان گلایهمندیام را گفتهام که فرهنگ هزینه بر دوش ملت و دولت میگذارد و اگر راهحلی پیدا نکنند دیگر حق هم ندارند که بگویند موسیقیمان نازل شد یا تئاترمان سطح کیفیاش پایین آمده و... . دوست دارم مقام ارشدی بگوید که سعدی در اولویتهای فرهنگی ما نیست که من هم اعتراض کنم و برایش با دلایل بسیار اثبات کنم که سعدی و امثالهم اولویت اصلی ماست. انگار دیگر تئاتر نمیخواهند، موسیقی نمیخواهند و هنرمندان را به حال خودشان ول کردهاند.
چرا باید ول کرده باشند؟
در دستگاه فرهنگ و هنر فعلا تابوت و قبر بسیار پیشبینی شده و دیگر تبحر پیدا کردهاند که جلوی خانه هنرمندان ایران، تالار وحدت یا هر جای دیگری نمازی برای میت اقامه کنند و بعد هم مراسم یادبودی برگزار کنند و با تاج گلی هنرمند را به خاک بسپارند. آنقدر ساده است این مراسم که دیگر نیازی نیست به زندهها توجهی بشود. من مگر چقدر عمر دارم که بتوانم صبر کنم ١٥سال بعد اوضاع مساعد بشود و فرصت کار کردن پیدا کنم. من سالهاست که از حاشیه پرهیز کردهام و سرم پایین و به کارم مشغول بودهام و هدفم نیز پرداختن به هنر ملی، اصیل و مفاخر ملی-فرهنگی بوده است. اکنون یک نگاه مبهم و مشکوک باب شده که تئاتر و هنر باید خودکفا شود. اما این نگاه باعث میشود که در هر سالن معتبری شاهد نمایشهای لالهزاری و کمدی سخیف باشیم در حالیکه پیش از این فقط همان لالهزار بود محل چنین نمایشهایی و الان تئاترشهر، وحدت و هر سالن دیگری صحنه آثار کمدی و سخیف است. این اتفاق محل ابهام و ایراد است. چرا کسی دم برنمیآورد که دیگر ارکستر سمفونیک فعالیتی نمیکند. باید تکلیف تئاتر، اپرا و ارکستر سمفونیک روشن بشود و اگر نمیخواهند، بگویند. اگر امروز من نوعی بخواهم برای اجرای اپراهایم یک اسپانسر خارجی یا داخلی بگیرم، از کجا معلوم که فردا نگویند این اسپانسر جاسوس نبوده یا به فلان جا وابستگی نداشته است. من بهجای اینکه به مفاخر ملی پرداخته و باید تشویق بشوم متاسفانه مورد کملطفی و بیتوجهی واقع میشوم.
چگونه است که میخواهید به جشنواره موسیقی خود را برسانید؟
ما قرارداد مشخص داریم و اگر بهموقع اقساطش پرداخت شود به آن جشنوار خواهیم رسید. این اتفاق نامطلوبی است که باید بنیاد رودکی خودکفا شود. در هیچ جای دنیا رسم نیست که نهادهای فرهنگی خودکفا باشند. این نگاه کاسبکارانه است و با این نگاه مراکز فرهنگی و تولیدات هنری را نمیتوان سمت و سوی درستی داد. باید برای فرهنگ هزینه شود که این سرمایهگذاری معنوی برای هر جامعهای نیاز است. این خودکفایی با تعریف درست تولید فرهنگی و هنری در تمام دنیا مغایرت دارد. هرگز اپرای وین با آنکه از سالها قبل برنامههایش مشخص و صندلیهایش رزرو میشود، به سمت خودکفایی اقتصادی گامی برنداشته است. تئاتر برادوی که مظهر تئاتر سرمایهداری است، بازهم خودکفا نیست. کنفوسیوس سههزارسال پیش میگوید؛ اگر میخواهی تمدنی را عوض کنی، موسیقیاش را ازش بگیر. اگر نسل جوان نتواند غزلیات حافظ را بخواند و ناآشنا با سعدی و مولانا باشد دچار فاجعه فرهنگی شدهایم. آتاتورک به محمدعلی فروغی میگوید، خوشا به حالتان که شما شاعران بزرگ و فرهنگ تابناکی دارید. اگر غفلت کنیم ابوعلی سینا را قطر صاحب میشود و عراق مدعی سعدی که سالها در نظامیه بغداد بوده، خواهد شد.
چقدر دیگر علاوهبر آن ٦٠میلیونتومان باید هزینه کنید که کارتان به جشنواره موسیقی برسد؟
من تاکنون صدمیلیونتومان هزینه کردهام و اگر مابقی بودجه نیز تامین بشود در جشنواره خواهیم بود؛ یعنی بودن ما در آن جشنواره نیز شرط و شروطی دارد که باید از جایی تامین بشود. الان آدم احساس میکند که دارند تبعیض قایل میشوند و شاید حس میکنند که غریبپور وبال گردنشان شده است و دوست دارند که بروم مثل بقیه کاسبکارانه نمایش تولید کنم و سودش را هم ببرم.