خاک استان هرمزگان مثل هر جغرافیایی دیگر روئیدنیهای خاص خودش را دارد. به میزان بارندگی,خاک و تغییرات آب و هوایی در نواحی مختلف درختان متنوعی رشد میکند, از درختان تزئینی گرفته تا درختان میوه و غیره . درختانی مثل گل ابریشم , سریش(شیریشک) کهور و کرت از درختانی هستند که هم زیبایی بصری دارند هم به لحاظ شاخ و برگ و گستردگی شان سایه خوبی را ایجاد می کنند . تصاویر ی از خیابانهای قدیم بندرعباس را که مشاهده کنیم درختان سترگی را می بینیم که کل خیابان را سایه کردهاند و این سایه ها خود به تنهایی دمای هوا را 3 تا 8 درجه کاهش می دهند , این برای شهری که هشت ماه سالش تابستان است نعمت بزرگی است. البته در بعضی از خیابان ها هنوز درختان قدیمی وجود دارند که با شاخه های بریده ریخت دیگری پیدا کردهاند مگر در جاهایی که از چشم های اصلاح طلب* کارگران شهرداری مصون مانده باشد.
اگر به اتوبانهایی که در دست ساخت هستند یا طی همین چند سال درست شدهاند نگاهی کنیم متوجه میشویم نخل های مثلا از ریشه در آورده شده را کاشتهاند، به امید سرسبزی، سایه و زیبایی.
البته این درختان بیچاره برای نمادین بودنشان است که با چنگالهای بیرحم ماشینها از خاک جدا و مانندی مترسکی بیجان وسط خیابانها خاک میشوند!!! درختانی که ایستاده میمیرند و خشک میشوند و مثل خیلی از هزینهها دولتی بیخود و بیسود است. البته شاید این درختان تا یکی دو سالی بصورت نیمه جان و نیمه سبز بر جای بمانند ولی در آخر خشک میشوند و بار دیگر پولی از جیب دولت برای در آوردن این درختان خشک خرج میشود .نخل هم قربانی نمادین بودنش میشود و به درد وسط اتوبان نمیخورد. داستان نمادین بودن این درختان هم مثل نماد آدمهای جنوبی و بندرعباسی است!
چند وقت است این سئوال در ذهنم نقش بسته که آیا نمیتوان چیزی را نماد کرد که هم جنبهی سودمندیاش را داشته باشد هم معرف خوب و سالم آن منطقه باشد؟! قبل از نوروز تابلویی کنار سواحل بندرعباس نصب شد که یک بچهی سیاه پوست را نشان میداد و ماشینی در ساحل گیر افتاده و زیر تابلو نوشته شده بود (خطر فرو رفتن ماشین در آب)آیا بیشتر بندرعباسیها سیاه پوستند؟ چه کسی این ذهنیت را درست میکند؟! مگر نه اینکه خودمان خودمان را سیاه معرفی میکنیم؟! بگذریم...
برای این درختان هم همین است, چرا درختانی را وسط اتوبانها و شهر تابستانی بندرعباس نکاریم که سایه ی خوبی داشته باشد و وسیله برای خنک شدن هوای گرم شهر باشد؟
شاید درختانی جز نخل سختی بیشتری برای کاشتن و نگهداری اش باشد اما در عوض زیبایی، سرسبزی و هوای مطبوعتری داریم که نعمت عزیز و بزرگی است.
* (منظور آن حزب سیاسی نیست!!!)
بله این تصادف امروز در بلوار امام حسین رخ داده و شاید در آینده ای نزدیک باز هم رخ دهد. سرعت غیر مجاز اتومبیل ها در این بلوار وحشتناک است . باید دونده باشی تا بتوانی از چنگ این ماشین ها بگریزی. جلوی ماشین تویوتا آنقدر جمع شده بود که همه گمان می کردند برخورد با ماشین دیگر ، موتور سیکلت یا یک شیئ آهنی داشته .
اما این جوان پیاده بود و سرعت ماشین مجال عبور را از او گرفت . این جوان بیست تا بیست و پنج سال داشت و همه ی امید های جوانی اش دود شد و رفت هوا ... و برق حلقه دست چپ او رنگش را باخت. بیچاره کسانی که در انتظار او قاب در خانه شان را دید می زنند ...
چه بی رحم است این بلوار ....
چه بی رحم است این ماشین...
چه بی رحم است این زنده گی...
ششمین همایش پیاده روی خانواده در روز نیمه شعبان یعنی دیروز عصر یکشنبه ساعت 6 اتفاق افتاد. جایزه اش طبق معمول یک دستگاه خودروی پراید بود . مسیر پیاده روی هم از پارک شهر تا سید مظفر
هوای گرم و حتی شرجی هم مانع حضور مردم نشده بود. همه به راه افتادند و این مسیر تقریبا 2 کیلومتری را پیمودند و نوبت قرعه کشی و جایزه دادن شد .
یک چیز بسیار دیدنی و جالب بود ، آنجایی که راستی فرماندار بندرعباس قرعه ی برنده ماشین 8میلیون تومانی را دست مجری داد تا نام شخص خوش شانس برسر زبان ها بیفتد ( چند دقیقه ای ). دستهای حضاردر این دقایق کارکرد های متفاوتی داشت اما برای یک هدف واحد حرکت می کرد . یکی دستش روی سینه اش بود و دعا می کرد ، یکی دست بر آسمان دعا می کرد ، یکی دست کودکش را می فشرد و دعا می کرد و...
این لحضه ها شاید شلوغترین لحضه های کاری خدا بود زیرا نزدیک به صد هزار نفر یکجا یک در خواست از او داشتند : ماشین پراید
دقایق بسیار عرفانی بود چون هر کس در صحن امامزاده سید مظفر بود داشت با پروردگار مهربان خود صحبت می کرد و حتی بعضی ها که خیلی زرنگ بودند نذر می کردند و خدا را در عمل انجام شده قرار می دادند .
وقتی مجری اسم برنده پراید را اعلام کرد خیلی ها این ارتباط معنوی را قطع کردند و بعضی ها که آینده نگر بودند برای همایش بعدی زودتر نوبت می گرفتند . خیلی ها هم از دست خدا ناراحت شدند و در دلشان بد بیراه گفتند .
تا باشد پیاده روی تا باشد پراید ...
منا سیمبا عنوان اجرایی است در قالب هنر جدید ، این اجرا سعی دارد با استفاده از داشته های بی بدیل هرمزگان گوشه ای از فرهنگ و هنر این مرز و بوم را معرفی نماید . طرح منا سیمبا با تلفیقی از نمایش ، موسیقی و نقاشی همچنین استفاده از خاکهای رنگی جزیره هرمز در قالبی نو داستان مرد ماهیگیری را روایت می کند که ...
همراهی و همکاری بینندگان با این اجرا یکی از ویژگیهای آن است ، همراهان در ریتم موسیقی با استفاده از تخته ها ، نوازندگان دهل را همراهی کرده و در تکمیل نقاشی اثر ، تعدادی از بینندگان تصور خود را از مضمون اثر، با خاک های رنگی به تصویر می کشند در این همراهی دو سویه اجرا شکل گرفته و به اوج خود می رسد .
اجراء : تهران 30 مرداد ماه مجموعه فرهنگی و گردشگری نیاوران ( کاخ نیاوران )
تهران 31 مرداد ماه فرهنگسرای نیاوران
گرگان 4 شهریور ماه افتتاحیه چهاردهمین جشنواره بین المللی تجسمی جوانان کشور
بابل 9 شهریور ماه نگارخانه مولائیان
لاتیدان را اینجا بخوانید که خواندن دارد
قاسم کرمی و غلامحسین عطائی دریایی مدیر مسئولان روزنامه های صبح ساحل و ندای هرمزگان
عبدالحسین رضوانی عکاس نشریه صبح ساحل و خبرگزاری فارس که در طول این یک سال دانستنی هایی را به من آموخت.
علی اکسیر خبرنگار روزنامه گامرون در خط مقدم
احمد جعفری عکاس خبرگزاری مهر (راهپیمایی۲۲ بهمن)
خلیل درخورد خبرنگار ندای هرمزگان (تحصن کارکنان پست خرداد ماه ۱۳۸۷)
علی رفیعی عکاس خبرگزاری فارس در حال گرفتن عکس یادگاری(سفر دوم رییس جمهور به بندرعباس)
یک نوع عکاسی سخت و زیبا از عکاس بوشهری(جشنواره مطبوعات. بندرعباس. ۱۳۸۶)
از چپ (ایمان سالاری عکاس دریای اندیشه . سامی حزنی عکاس صبح ساحل و جام جم. اون ۲ نفر هم کارکنان بنادر و کشتیرانی هستند)
دوئل عکس من و امیر خورگوئی عکاس خبرگزاری پانا(اختتامیه مسابقات هندبال دختران)
وجدانی مدیر عامل توزیع برق در حال توزیع گل به خبرنگاران
غلامعباس شعبانی عکاس نشریه صبا در حال شکار لحظه (مراسم گلباران شهدای ایرباس۱۳۸۷)
هومن کرمی خبرنگار فرهنگ جنوب و خبرگزاری ایرنا در حال مصاحبه با نگار جواهریان بازیگر سینما(مراسم گلباران شهدای ایرباس)
در آخر از همه ی عزیزانی که در طول این یک سال مرا یاری کردند کمال تشکر را دارم .
پیرمردی بود که انگشتری گرانبها از جد اندر جدش به ارث برده بود . او برای حفظ و نگهداری از این انگشتر مرارت فراوان دیده و از نوجوانی این انگشتر را بر انگشت خودش داشت . روزی از صحرایی می گذشت در میان راه به رودی زلال که آب خنکی هم داشت رسید . خواست تا خستگی راه را با استحمام در این آب روان از تن بدر کند . لباس هایش را در آورد و خواست انگشترش را هم بیرون بیاورد تا هنگام آبتنی گم نشود ، اما خوب که فکر کرد پشیمان شد و تصمیم گرفت با انگشتر به آب زند .
به درون آب رفت و مشغول شستن خود شد ، اما هر لحظه به انگشتانش نگاهی می کرد که مبادا انگشتر از آن جدا شده باشد . تا می خواست خود را در آب رها کند انگشتر موروثی اش به یادش می آمد و کیف آبتنی را از او سلب می کرد .
پیرمرد که بخاطر حفاظت از آن انگشتر روزگارش تلخ شده بود ناگهان خوشحال به روی دو پایش ایستاد و انگشتر با ارزشش را از انگشتش جدا کرد و به درون آب انداخت . نفس راحتی کشید و آسوده به آبتنی اش ادمه داد .
چهارشنبه بیست و ششم تیرماه امسال مصادف بود با تولد حضرت علی (ع)،که از انجمن موسیقی خبر خوشحال کننده ای شنیدم .
جشنی برای هنرمندانش و اجرای چند موسیقیٍ جان دار .
همان طور که احمد توحدی رییس انجمن موسیقی در اول مراسم گفت ، این موسیقی ها موسیقی قدیم هرمزگان هستند که هنوز شکل اصیل خود را از دست نداده اند . و این بسیار قشنگ بود که ما موسیقی مان قدمت بسیار دارد و الان هم در کشور و دنیا شناخته شده است . به نظرم آمد برایش اصیل بودن و غنی بودن این موسیقی ها بسیار مهم است که بزرگانی همچون غلام مارگیری ، محمد نوازنده و بزرگانی دیگر که سال ها عمرشان را وقف این هنر کرده اند را به این مراسم دعوت کرده است ، اما...
قسمت نخست این مراسم در فضای باز و کنار دریا بود که بسیار خوب بود . موسیقی رزیف توسط بلدان این عرصه که اهل جزیره بودند برگزار شد . موسیقی که ریشه ی مذهبی و آواهای غریب و ریتم های پیچیده دارد ، که در عین حال با سادگی و صداقت اجرا می شد . رزیف سرشار از احساس و لذتی شرجی زده بود که بوی خاک این جا را می داد و شنوندگان و بینندگان نوا و لذت شرجی را می شنیدند و می دیدند .
اما ادامه ی برنامه در تالار آوینی دنبال می شد . آنجایی که با صدابرداری بسیار مبتدی و ناشیانه زحمت این بزرگواران را به سخره گرفتند ، و چه بسا کسانی که از قبل این موسیقی ها را نشنیده بودند ، گوش خراشی صداها را از موسیقی می دانستند نه از صدابرداری بد !
چرا انجمن موسیقی که زحمت چنین برنامه هایی را می کشد با ندانم کاری ، شیرینی این صدا ها ، ریتم ها و آواهای غریب را تبدیل به تلخی و ناخوشی کند که نابلدان این موسیقی را منسوخ شده بنگارند و هنر این بزرگواران بسیار بد ، گوش خراش و خود آنها را از کار افتاده و نا پویا برای جوانتر ها معرفی شود؟!
چرا حالا که این گنجینه های موسیقی استان به اینجا آمده اند و سالن نسبتا خوبی هم داریم ، برنامه ها به این شکل بد اجرا شود ؟!
چرا فقط می خواهیم مراسمی باشد که در آن غلام مارگیری اجرای برنامه کند ولی سطح کیفی برنامه زیر صفر باشد ؟!
اگر در ارتباط با خودمان سطحی عمل می کنیم چرا پای این بزرگواران را وسط می کشیم تا به اعتبار آنها رونقی به مجلس مان ببخشیم ؟!
حالا که این تالار توسط خود انجمن موسیقی اداره می شود ، چرا یک کارشناس را متصدی صدابرداری آنجا نمی کنند ، یا صدابردار خودشان را به یک دوره ی آموزشی نمی فرستند تا زحمت و شان این پیشکسوتان و از همه مهمتر موسیقی که به نام هرمزگان معرفی می شود حفظ شود .
به امید روزی که این برنامه ها باعث شرمندگی برگزار کنندگان نشود ،
مجری برنامه هر دقیقه از صدابردار شکایت نکند ،
میکروفن مارگیری صوت نکشد ،
حاضران از صدای بد یکی یکی خارج نشوند ،
و میکروفن صنعتگر از بیخ خاموش نباشد !!!
در همین باره (سیاورشن)
سالگرد و یاد و خاطره ی زنان ، مردان و کودکانی که بی گناه قربانی چیزی شدند که اطلاع دقیقی از آن ندارم ، واجب است و زیبا . ولی اینگونه برگزار شدنش را نه زیبا و نه از سر ذات شعارهایی که می دهیم می دانم . نزدیک به 60 نفر از هنرمندان سینما را برای گلباران کردن آب های دریا به همراه چند مسئول ارشد استان و نزدیک به 200 نفر دیگر را به دریا بردن تا در مراسم بزرگداشت حضور داشته باشند ، آیا ضرورتی دارد یا یک حرکت نمایشی، سطحی و بدرد نخور است ؟
بازیگران و کارگردانان مطرح سینما که جزو شرکت کنندگان در این مراسم بودند ، کسانی که برای کارهایی کوچکی که انجام می دهند منطقا مزد بسیار زیادی می گیرند ، با چه مبلغی در 12 تیر ماه (روز حادثه هواپیمایی) از تهران به گرم ترین نقطه ی کشورکه دمای 50 درجه دارد (بندرعباس) آمدند تا در این مراسم فقط حضوری فیزیکی داشته باشند ؟!
شاید بتوان گفت با هزینه هایی که برای برگزاری این مراسم شد می توانستیم کارهای مفیدتری انجام دهیم که هم به درد بازماندگان این عزیزان از دست رفته بخورد هم برای به درد شهرمان بخورد . مثلا یکی اش مجهز کردن بیمارستان خلیج فارس است که خیلی کم امکانات تخصصی پزشکی دارد یا اصلا ندارد ، و هزار و یک امکانات دیگر که این شهر به اصطلاح قلب اقتصاد کشور فاقد آن است ! من که نفعی با خرج کردن این همه پول و وقت برای از دست رفتگان این حادثه نمی بینم ، اما می دانم که می شد با همین هزینه برای باقی ماندگان این قربانیان بسیار مفید بود. به عنوان مثال یکی از همین باقی ماندگان در محله ی ما زندگی می کند و در آن حادثه نا جوانمردانه د خترش را از دست داده است .اوبسیار زندگی سختی دارد و مخارجش را ازمشتایی که دیگر ماهی بسیار کمی دارد تامین می کند . حرف من این نیست که دولت موظف است نیاز او را تامین کند (چون او اسمش بی نیاز است) ، و امریکا هم دیه ی خونشان که جای بحث بسیار دارد را پرداخت کرده ، اما وقتی خرج های اینچنینی می شود آدم را به این فکر وا می دارد... نظر من این است که با 5 درصد این هزینه ها می شد مراسم آبرومندتری برای این عزیزان گرفته شود که هم آن رفتگان راضی باشند هم باقی ماندگان آن رفتگان هم خدا .
۱ ـ کشر(Kashor): کشیده شدن روی زمین . آویزانی که روی زمین کشیده شود.کشار و کشون هم گفته می شود.
۲ـ کلکچغ(Kelkechegh) :حلزون های رنگی و کوچک کنار ساحل که رنگ های بسیار زیبایی دارند با طرح های بی نظیر. و جالب این است که تقریبا هیچ کدام مثل هم نیستند.
۳ـ پل(Pel): غلت و غلتیدن ـ گشتن از یک پهلو به پهلوی دیگر
۴ـ پنجروک(Penjurook): نیشگون ـ فشار دادن پوست و گوشت با دو انگشت
۵ ـ خل پنک (Khol Ponak): فشار دادن گلو ـ مثالی برای کتک زدن و تنبیه بدنی . خل مخفف کلمه ی (خلک) که همان گلو معنی می دهد . پنک و پنیدن هم به معنی نرم کردن ، مشت مال ، ماساژ
۶ ـ چرت (ِCheret): جیرجیرک
۷ ـ پدم (Padom): ورم و آماس ـ بیشتر به ورم های غیر از سوختگی نسبت داده می شود.
۸ ـ طو (Tauv ): پیچ ، پیچاندن
۹ ـ لنچی (Lenchi): حلقه کردن دو پا به دور چیزی ـ چیزی را با دو پا گرفتن
۱۰ ـ لووس ( Lous): لب بالایی انسان . به لب پایینی هم سر ( sor)گفته می شود.
پوست کنده ام می کردی
و درد می کشیدی !
نیاز حرفی تند
که کند بگویم
تیغی که زن زنم
سجده ناکرده ی تاریخم می شدی
و نمی شدم
پا
به
پا
دادار وار مهربانم می کردی
گاه اما تلخ
حتا نانم می کردی
و من همان بودم .