دیشب یک برنامه خیلی تاثیرگذار از هر سه شبکه ایران پخش شد. برنامهای در مورد خیانت بنیصدر به نظام جمهوری اسلامی و سخنرانیهای امام خمینی در این مورد. سازندگان این برنامه بسیار زیرکانه حادثه سال 30 خرداد ۱۳60 را با اتفاقات اخیر کشور در مورد انتخابات و راهپیماییها همسو و همشکل جلوه کردند و سخنرانی امام خمینی را با خطبههای رهبر در نماز جمعه هفتهی پیش در یک راستا نشان داده بودند. تلاش صدا و سیما و برنامه سازانش برای نابودی بعضی از شخصیتهای سیاسی ایران قابل توجه است. اینکه حرکت معترضین انتخابات امسال را با راهپیمایی که قرار بود در سال1360 انجام دهند مقایسه شود، خود گواه این است که جرقهی نابود کردن برخی از شخصیتهای سیاسی حال حاضر کشور زده شده است تا درام بنی صدر بار دیگر اجرا شود.
نمایشگاه عکس منصور نعیمی عکاس، پژوهشگر، و فیلم ساز مطرح استانمان از اوایل تیرماه در فرهنگسرای طوبای بندرعباس برگزار میشود. به گفته خود نعیمی چهل عکس در این نمایشگاه ارائه خواهد شد که بین سال های 1350 تا 1370 به صورت آنالوگ عکاسی شده است.
چند روز پیش رهبر جمهوری اسلامی ایران در اظهاراتی که با نماینده ستادهای انتخاباتی داشتند بیان کردند که:برای این اغتشاشگران و معترضین فرقی نمیکرد که کدام کاندیدا پیروز انتخابات میشد آنها فقط قصد شلوغ کاری و اغتشاش دارند، آنها با نظام جمهوری اسلامی ایران مشکل دارند نه با احمدی نژاد ... دیروز در خطبههای نماز جمعه تهران غیرمستقیم و مستقیم اشاره کردند که این افراد توسط موسوی حمایت میشوند و اگر به همین روند ادامه دهند با آنها برخورد شدید میشود و مسئولیت همهی قربانیها با خود آقایان است. اما نکته دیگر که در خطبهها بود حمایت صریح خامنهای از احمدی نژاد بود. ایشان کمی از هاشمی تعریف کردند و در مورد مناظرهها صحبت کردند و گفتند که آقای هاشمی مورد تائید بنده هستند ولی من همهی نظرات ایشان را قبول ندارم و نظر من با نظرات احمدی نژاد نزدیک و همسو تر است...این جنس هواداری از احمدی نژاد آن هم در چنین موقعیت حساسی و از همه مهم تر آنکه در خطبه های نماز جمعه تهران بوی ناخوشی داشت که مشام خیلیها را آزرد.
اینجا خواهان دیدار مردانی هستم
که آوازی سخت دارند
مردانی که هیون را رام میکنند
و به رودخانهها ظفر مییابند
مردانی که استخوانهایشان به صدا در میآید
و با دهان پر از خورشید و چخماق میخوانند
خواستار دیدار آنانم من
اینجا
رو در روی سنگ
در برابر این پیکری که عنان گسسته است
میخواهم تا به من نشان دهند راه رهایی کجاست
این ناخدا را که به مرگ پیوسته است....
اثر لورکا
ترجمه احمد شاملو
دیشب ساعت ۹.۵ از خیابان دانشگاه رد میشدم. سر هر کوچه ۳ تا ۴ مامور نیرو انتظامی مسلح ایستاده بودند. کمی جلوتر از دانشگاه یک مینیبوس پر از معترضین که احتمالا اکثرا دانشجو بودند وایستاده بود که گریه پیرزنی جلوی مینی بوس وادارم کرد که متوقف شوم و علیرغم تهدید ماموران ببینم که قضیه چیه! زن میگفت: بچه مو کجا میبرین...اون امتحان داره ...اون گناهی نداره فقط میخواسته از این خیابون رد بشه...نمیزارم بچهام رو ببرین...
وقتی استار مینیبوس زده شد راننده گاز خالی بار ماشیناش کرد تا زن پیر بترسد اما زن جلو مینیبوس نشست و کنار نرفت. هر چه ماموران خواستند که کنارش بزنند موفق نشدند. ناگهان مثل اینکه چیزی به ذهن زن رسید...از جایش بلند شد و گفت: پسر من بسیجی... کارتش تو جیبش ...بیارینش پایین...اون کارت بسیجی فعال داره...بخدا راست میگم. و این شد که مامورین آن پسر که راضی از پایین آمدن هم نبود را تحویل مادرش دادند...
چرا صدا و سیما این همه اصرار دارد که به مردم به قبولاند که انتخابات سالم و بدون نقص برگزار شده است...دیشب وقتی تلویزیون را روشن کردم هر سه شبکه 1.2.3 ایران برنامهای را درباره برگزاری بدون تخلف انتخابات پخش میکردند... خوب هر کس هم تقلب در رایگیری را رد میکرد الان به شک افتاده که چرا این همه برنامههای زرشک و تکراری از صدا وسیما پخش میشود ... یک مثال بندری هست که خیلی به این موضوع نزدیک است. البته با عرض معذرت آن را میگذارم...
هر که تس ایدا خوش خبر ایدا
یک نفر دیشب مرد
یک نفر دیشب مرد
یک نفر دیشب مرد
و هنوز نان گندم خوب است
هنوز آب میریزد پایین
اسب ها مینوشند....
این عکس همی چن رو پیش اَ مم خو امگفتن ...انشاالله همیشه سالم بشت تا نوک(نوه) سیا خو که مال من رو پُت خو بنوست. یه قسمتی از ترانه ننه اثر جون عبدی عزیز انوسم که خیلی به حس حال مه نزیکن.
ای خوب مهربونترین عزیزترینم مادرم بیچه تموم روزو خو وا پای مه اتکه حروموختی که با عشقی عجیب بی مه رو سینهت تنهها وا چه کرامتی ننه شیرهی جون خو تدا
جز شیر شیرینت ننه شیرینی از دنیام ندی جز ماتم و غم حاصل از امروز و فردا خو م ندیکاشکه خیال روزن رفته ازم جدا شبو کاشکه وا جای بخت مه مودن تو سیا شبو
دلت شواسته که برات فغط یه چوک خب بشم نه ایکه تو دست قضا حیرون وا مثل گوک بشم
مودت سفید بو دلت سیاه ا دست روزگار مرغ جونی خو ننه وا دست خو ت ادا فرار
اگه جای اشتبا امنوشته یا بیت او جا به جا بوده ببخشی
انگار که در عمق به خواب رفتهایم...
آرام همراه تکانهای آب اینطرف و آنطرف میشویم
شسته شدهایم...
آنقدر که ماهیتمان را نیز از دست دادهایم
حالا دیگر مادرهایمان هم ما را نمیشناسند
و پدرهامان آنقدر در آمده که حرامزاده مینماییم
چقدر تلخ
تلخ
و پوچ
همیشهی خدا بیهودهگی تلخ است