جغد بندری
جغد بندری

جغد بندری

تحصن مردم روستای قلعه گنج جلوی سازمان صنایع و معادن

 

 اهالی این روستا مدعی بودند که زمین‌هایشان توسط شخصی تصرف شده و هم اکنون آن محل  تبدیل به معدن شده است. متحصنین  می‌خواستند بدانند که طبق کدام قانون زمین‌شان را از دست داده‌اند  و طبق چه ضوابطی مجوز معدن توسط صنایع و معادن صادر شده است. آنها از کسی که معدن را به نام خود به ثبت رسانده نیز شاکی بودند و می‌گفتند این زمین‌ها دارای سند هستند و کسی حق ندارد آن‌ها را تصاحب کند.
آنها از این شاکی بودند که صاحب معدن ا هل آن منطقه نیست و آدم سابقه‌داری است که هشت قتل انجام داده و در صورت شاکی بودن اهالی آنها را نیز تهدید به مرگ کرده است. اهالی این روستا بعد از اینکه از مسئولین سازمان صنایع و معادن جوابی نگرفتند جلوی استانداری رفتند تا شاید نماینده دولت عدالت محور در استان برآنها عنایتی کند...شاید!!!

 

۱ خبر

از اول مهر ماه برای خرید کالا ۳ درصد مالیات که البته نصف آن مالیات و نصف دیگرش عوارض شهرداری است باید پرداخت کنیم و تنها محصولات کشاورزی و خوراکی‌ها از این نظام مالیاتی معاف هستند. مدیر کل مالیاتی استان در ادامه گفته است حتی کالاهایی که به صورت قاچاق وارد بازار می‌شوند هم شامل این طرح هستند. چه کنیم با تورمی که این طرح به وجود میاره؟؟؟

تو نمایی یک رو نمایی

رونمایی کتاب فرهنگ جامع هرمزگان منصور نعیمی امروز ساعت 9 صبح در سالن کوچک رودکی اداره‌ی ارشاد برگزار شد. فرهنگ جامع هرمزگان ضمن توضیح مختصری در باب زبان شناسی این منطقه، واژه نامه‌ای است که به گفته‌گردآورنده‌ی اثر حاصل سه دهه کنکاش و پژوهش است. اهمیت این کتاب نه در محتوا و تخصصی بودنش بل در سر فصل بودنش است. اثری پر فایده که تلاش می‌کند گوشه‌ای از ‌گویش پیچیده هرمزگان‌ی را معرفی کند که در هر منطقه‌ی آن، این گویش متفاوت است.کتاب با همه‌ی کاستی‌هایش تلاشی است برای ماندگاری بخشی از فرهنگ هرمزگانی که رفته رفته اصالت وجودی‌اش را گم می‌کند. این کتاب حاصل تلاش و تعهد یک هنرمند واقعی است. کسی که با وجود متخصص عالم نبودن در مقوله‌ی ادبیات و زبان شناسی، ادای دینی اینچنین و به جا از خاکی کرده که روی آن راه رفتن را آموخته است. امروز رونمایی این کتاب است و اداره‌ی ارشاد مراسم‌ی را تدارک دیده است بدون مدیرش، و همراهی چند هنرمند شهر...که البته بعضی از دوستان خود به عشق منصور آمده بودندو کسی آن‌ها را دعوت نکرده بود* . موسا بندری به زمان و مکان برگزاری مراسم معترض بود و محمد ذوالفقاری به سرسری برگزار کردن مراسم...جلسه‌ی رو نمایی را می‌شد خیلی مفید برگزار کرد تا اگر دیگری بخواهد گردآوری چنین کتابی را شروع کند خیلی پر بارتر و تکمیل‌تر از کتاب حاضر باشد. اداره‌ی ارشاد با چنین برنامه‌های سطحی ضربه‌ی سنگینی به روح نازک هنر هرمزگان می‌زند. احساس من این است که اگرخود نعیمی چنین مراسمی رابرای کتاب‌ش قبول نمی‌کرد این اتفاق نمی‌ا‌فتاد و ارشادی‌ها به فکر مراسمی می‌بودند که کیفیت‌ش این نبود!(البته اگر ارشاد ضرورتی برای این کار احساس می کرد )
بگذریم....
امیدوارم شاهد کتاب‌های بعدی در این زمینه باشیم چیزی که ضرورتش بیش از پیش بردفتر سفید این ساحل و خاک احساس می‌شود.
* به گف‌ته ی محمد ذوالفقاری
خبرش در ایرنا

هامو سر کوچه بٍنینم بخترمن!

چند سالی است که باب سریال‌های طنزدرما‌ه‌های رمضان از شبکه‌ی سراسری ایران باز شده است. دراین سه چهار سال اخیر، بیشترین سهم درساخت این سریال‌ها را رضا عطاران بازیگر و کارگردان چهل ساله، که یکی از پدیده‌های مجموعه‌ی ساعت خوش مهران مدیری است که در سال 1373 پخش شد دارد. عطاران اصلیت‌ی مشهدی دارد و کارش را با تئاتر شروع کرده. تاکنون در مجموعه‌های مختلف به عنوان بازیگر و کارگردان حضور داشته است. اولین سریال ساخته‌ی او درماه رمضان سال 83 پخش شد. خانه به دوش که اولین ساخته‌ی کارگردانش بود بسته به موضوع و گروه هماهنگ بازیگری که داشت توانست بینندگان بسیاری را جلوی جعبه‌ی جادویی بخنداند. هرچند که سریال از قسمت دهم تا قسمت‌های پایانی کش‌دار و بی‌مایه دنبال شد. کار دوم عطاران که درست یک سال بعد، یعنی رمضان سال 84 از شبکه‌ی سه پخش شد متهم گریخت بود. متهم گریخت به دلیل تم نزدیکی اش با خانه به دوش نتوانست انتظار پر رنگ مردم را بر آورده کند. سریال بعدی او ترش و شیرین بود که در نوزوز86 پخش شد. تنها جذابیت فیلم راحتی بازیگران جلوی دوربین و هماهنگی‌شان بود. اما ساخته‌ی آخرش بزنگاه که هم اکنون از شبکه سوم سیما پخش می‌شود به سفارش بهزیستی است. این سریال مثلا طنز حتی خوش خنده‌ترین آدم‌ها را هم نمی‌تواند بخنداند. نمونه‌اش عمه‌ی من! او که به هر چیزساده‌ای که ببیند یا بشنود می‌خندد، این سریال نتوانسته حتی لبخند کوچکی بردهان بی دندان او بیاورد. و تازه برعکس او را ناراحت و عصبانی هم می‌کند. جذاب نبودن داستان، کلیشه بودن بازی بازیگران، کارگردانی سطحی مجموعه، همه و همه دست به دست هم دادند تا یک سریال آبکی را بعد از افطار نیش جان مردم کنند. اینکه سریالی سفارشی را با موضوع خاص بسازی نباید به هر قیمتی از شبکه سراسری پخش شود که حتی عمه ی ما را هم نخنداند. بی حرمتی است به ببینده‌ای که وقت می‌گذارد و این سریال را تماشا می‌کند. حالا چه عمه‌ی من باشد یا عمه‌ی شما... درست که اداره بهزیستی سرمایه‌گذار این سریال بوده و مجموعه باید مطابق با خواسته‌های آنان باشد، اما این را هم در نظر بگیریم که سریال از شبکه سه سیما که بیننده بسیاری هم دارد پخش می‌شود.عطاران و گروهش با این کار نشان دادند که دیگر چیز جدیدی برای رو کردن ندارند. آشفتگی و سر در گم‌ی داستان، بازی کلیشه‌ی بازیگران و کارگردانی سطحی و شتاب‌زده‌ی عطاران، تماشاگران مشتاق به کارش را دل زده و ناامید کرد و از همه مهمتر اینکه عمه‌ی من قلیون‌اش را بر دارد و بگوید: هامو سر کوچه بِنینؤم بِخترٌمن !

یک جور دیگر هم می شود گفت(فارس)

زلزله

امروز عصر خانه ی پدرم خواب بودم که احساس کردم زمین تکان می‌خورد. مادرم داشت ما را صدا می‌کرد تا از خانه بیرون برویم. اصلا این خانه‌ی جدید که پدرم بعد از سی سال توانسته بسازد را قبول ندارد. می‌گوید آن خانه‌ی قبلی محکم‌تر است. من بیرون نرفتم و دوباره خوابیدم. ساعت پنج ونیم بود که یکی از دوستان زنگ زد و گفت که زلزله به اطراف قشم خساراتی وارد کرده است. آمار کشته شدگان و مجروحان نامعلوم است. آماده شدم که بروم آنجا اما نشد... خبردار شدم که بعضی از مجروحان را با هلیکوپتر به بیمارستان شهید محمدی آورده‌اند. خودم را به آنجا رساندم. در بین تلخی خبر مرگ چهار نفر از همشهریانم و بیست و شش مجروح، صحنه‌ای خوشحال کننده دیدم. رییس دانشگاه علوم پزشکی و رییس بیمارستان که نگران حال آسیب دیدگان بودند وخودشان شخصا در بیمارستان حضوری پررنگ و موثر داشتند.

دکتر عابدی و دکتر بهزاد در فوریت ها اورژانس شهید محمدی

کودکی که خواهرش را در این حادثه ی ناگهانی از دست داد



فارس آخرین آمار کشته شدگان را 5 نفر و زخمی شدگان را41 نفرگزارش کرد.

عکس‌هایی عبدالحسین رضوانی از صحنه‌ی زلزله +

در همین‌باره سیاورشن

صف‌ی به بلندی لوله‌ی گاز سرخون

این صف که خوب است. ما الان زرنگ‌ترین رانندگانی هستیم که توانسته‌ایم زودتر از بقیه به اینجا بیائیم. اگر ساعت ده‌ونیم یازده بیائید با صفی به درازی لوله‌ی گاز سرخون روبه‌رو می‌شوید.این حرف‌های یک راننده در صف گاز CNG است که ساعت7 خانه را به قصد کرایه‌کشی و کار ترک می‌کند و موقع افطار به خانه‌اش برمی‌گردد و باز...می‌گوید خون‌م به جوش می‌آید وقتی می‌بینم لوله‌ی گاز از زیر پایمان رد شده و وضعیت جایگاه‌های سوخت‌مان این است. همین آقای راننده در صف، وقتی من به آن‌جا رسیدم و دوربینم را به قصد عکاسی از صف بیرون آوردم گفت: شما از صدا وسیما آمده‌اید...؟گفتم: نه از ...گفت : شما همه‌تان مثل همین...! همیشه به نفع مسئولین می‌نویسین...همیشه دروغ...هیچ چیز را همان طور که هست نمی‌گوئید ...ولی شما کارتان همین است، که به درد مردم بخورید... با خودم گفتم چه گستاخ است مردک !...دارد کارم را به من یاد می‌دهد...داشتم از صف بلند گاز عکاسی می‌کردم که یکی یکی نزدیک می‌شدند و گله و شکایت خود را می‌گفتند. بندرعباس دو جایگاه CNG دارد که هر کدام هشت نازل دارند و تنها نیم‌ی از این نازل‌ها سالم‌اند و کار می‌کنند. یعنی عملا بندرعباس با هشت نازل کار سوخت‌رسانی به خودروهای دو گانه سوز را انجام می‌دهد. کم‌کم برتعداد رانندگان معترض افزوده می‌شد و گله‌ها بیشتر. نمی‌دانم چرا به من که ظاهرا هیچ کاره بودم این حرف‌ها را می‌زدند. شاید فقط گوشی می‌خواستند تا این گله های مانده در دلشان را خالی کنند، و شاید هم دردی رنجی از وضیت موجودشان بود. کم‌کم از ایستادنم در آن‌جا راضی می‌شدم .آن‌ها خیلی راحت مشکلات‌شان را بازگو می‌کردند. حتی مشکلات خانوادگی‌شان را. مثلا یکی‌شان می‌گفت : همسرم می‌گوید که تو در خیابان کار نمی‌کنی و معلوم نیست کجا می‌روی...قبلاروزی(...)کار می‌کردی و الان(...). می‌گفتند بندرعباس دو جایگاه دارد که هر کدام چهار نازل از کار افتاده دارند و چهار نازل سالم هم بین خودروهای شخصی و تاکسی‌ها تقسیم می‌شود. می‌گفتند به دلیل افت فشار پمپ، هم گاز به اندازه کافی در مخزن نمی‌رود و هم هر ماشین برای سوخت‌گیری چهار تا پنج دقیقه معطل می‌شود. در آن ساعت که من آن‌جا بودم یعنی هشت و نیم صبح 30 ماشین درصف بودند. نفر سی‌ام بعد از دو ساعت باک ماشین‌ی را پر می‌کند که بعد از دو ساعت کرایه‌کشی (برای تاکسی‌داران)خالی می‌شود و نیاز به بنزین لیتری 300 تومان (البته در بازار سیاه) و یا گاز CNG و باالجبار همان صف طویل... و این در حالی است که روز به روز برتعداد ماشین‌های دوگانه‌سوز افزوده می‌شود و وضعیت سوخت‌رسانی بی‌کیفیت‌تر از قبل. مگر چند وقت از افتتاح این جایگاه‌ها می‌رود که نیم‌ی از آنها کار نمی‌کنند؟! رانندگان برای پر کردن مخزن گاز اتومبیل‌شان دو ساعت به بالا زیر آفتاب داغ بندرعباس، کنار خیابانی که هیچ سایه‌ای ندارد، انتظار گازی را می‌کشند که منبع آن در شهر خودشان است و سهم آن‌ها از این نعمت خدادادی چنین است! روزانه چقدر وقت جلوی جایگاهCNG به هدر می‌رود و تاکسی داران با چه اعصابی مسافران شهرگرم بندرعباس را جا‌به‌جا می‌کنند و مردم با چه اعصابی در این شهر زندگی...؟

اما در آخر فکر کردم که هر آدمی به‌درد مردم شهرش بخورد بد هم نیست.

نوشته ای از کلموک آقا

افاضات کل جعفر

کل جعفر تا وارد اطاق شد بدون مقدمه گفت:

ــ قربانت گردم ٬ خیلی وقت است که حسرت یک اظهار لحیهء درست و حسابی به دلمان مانده . مگه ما چه کم از دیگران داریم که نتوانیم مطلبی ٬شعری ٬ طنزی ٬ انتقادی ٬ چیزی بنویسیم  تا دیگران را محظوظ و مستفیض گردانیم ؟ 

گفتم: پدر جان ٬ شما به ضرص قاطع ٬ هیچ چیزی از هیچ کسی کم ندارید. شما مرقوم بفرمائید ٬ انتشارش با بنده. حالا در چه موردی میخواهی بنویسی؟

گفت: انتقاد از دولت فخیمه ! 

گفتم: به شرطها و شروطها . شما البته از هرچه  دل تنگتان میخواهد میتوانید انتقاد کنید چون در یک کشور آزاد زندگی میکنید ! ولی بجهت پیروی از منویات مقام معظم ! بایستی حتما انتقاد سازنده بکنید و فرمایشاتتان در جهت تخریب نباشند .

گفت: بنا دارم از وضعیت نابسامان برق انتقاد کنم .

گفتم: این تخریب است .

ــ از فقر چطور ؟ که ۴۲ درصد مردم زیر خط فقرند؟

ــ این هم تخریب است !

ــ از هفت میلیون بیکار ؟ شش میلیون معتاد ؟ فروش سیزده هزار کلیه در سال ؟

ــ تخریب است !

ــ از رسیدن میزان طلاق به ۶۰ درصد ٬ از شیوع وبا در قم و تهران ؟

ــ خیر پدر جان ٬ اینها همه از مصادیق تخریبند !

گفت: پس چطور است که از مهرورزی دولت و شخص شخیص رئیس جمهور بنویسم ؟

گفتم : باریکلا ! داری یواش یواش ملتفت اوضاع میشی !

گفت: ببین   جناب دکتر چقدر خاکی و دلرحم . مهربان و رئوفند که در دیدار با همتای روسی خود فرمودند که: دشمنان نمی‌خواهند دو کشور ایران و روسیه قدرتمند شوند ...

پرسیدم: خوب این چه ربطی به مهرورزی داره؟

گفت: چطور نداره ! قربانت گردم؟ شکل صحیح جمله این است ( دشمنان نمیخواهند کشور روسیه قدرتمند شود ) . چون ما خودمان ابر قدرت هستیم و دیگر جا نداریم برای قدرت بیشتر ! میماند کشور ضعیف روسیه ! ولی جناب دکتر اینطور فرمودند که یک وقت همتایشان شرمنده و خجالت زده نشوند ! مهرورزی از این بیشتر ؟؟؟ ...

کلموک آقا را اینجا بخوانید


نقاشی‌های گرگ بیابان

 نوشته ی مجتبی ذوقی 

آن‌ها که در سال‌های آخر عمرِ پیرمرد به خانۀ او می‌رفتند بالای درِ خانه‌اش کتیبه‌ای می‌دیدند که روی آن به آلمانی نوشته بود: «‌Bitte Keine Besuche» که معنی‌اش می‌شود «لطفاً به دیدارم نیایید». وجود این تابلو به‌خاطر تنفر و انزجار پیرمرد از مردم نبود؛ او با آنکه تا آن موقع دو جنگ جهانی را به چشم دیده بود هنوز به انسان امیدوار مانده بود.  وجود آن تابلو علتی نداشت جز اینکه پیرمرد می‌خواست تنها باشد. تنهایی، برایش راه خودشناسی و آشنا شدن با زیر و بم‌های وجود بود، وَ او مدت‌ها بود که کاری جز شناسایی رازهای روح نداشت. کتاب‌خوان‌های ایرانی از سال‌های دور هرمان هسه(Hermann Hesse) را می‌شناسند اما خیلی‌هاشان نمی‌دانند «دمیان»، «گرگ بیابان»، «سیذارتا»، «سفر به شرق» و «بازی مهره‌های شیشه‌ای» را یک نقاش نوشته است؛ هسۀ داستان‌نویس، شاعر و نقاش هم بود او در سال‌های جنگ جهانی اول بحران‌های روحیِ سختی را پشت سر می‌گذاشت. پزشکان توصیه کردند نقاشی کند؛ تلاش‌های اولیه چندان رضایت‌بخش نبود اما هسه از این کار دست برنداشت؛ ابتدا تلاش کرد رؤیاهایش را برای استفاده در روانکاوی نقاشی کند و بعد به مصور کردن برخی اشعارش پرداخت. سرانجام نقاشی برایش نیازی حیاتی شد. شخصیتِ نقاشِِ یکی از داستان‌هایش‌ -«آخرین تابستان کلینگزور»- می‌گوید: «پالِتِ کوچک پر شده بود از رنگ‌های ناب؛ رنگ‌های نابِ درخشان تسلایم می‌دادند، سلاحِ جنگم بودند، کتابِ دعایم بودند و قانونم؛ با آن مرگ را نشانه می‌گرفتم؛ به یاری‌اش بارها معجزه کردم و از نبرد با ابهامِ واقعیت پیروز بازگشتم». سفر به هند و آشنایی با روانشناسی یونگ و برخی مکاتب فکری و عرفانیِ شرق در آثار ادبی و نقاشی‌های هسه تأثیر گذاشته‌است. نقاشی‌های هسه در عالم هنر چندان مشهور نیستند و او جزو استادان بزرگ نقاشی نیست؛ نقاشی‌های هسه بیش از هرچیز تکاپوی او برای یافتن آرامش هستند. گویی می‌خواسته زمان را نگه‌دارد و انگار این آثار جز خودِ هسه ربطی به هیچ‌کس دیگر ندارد. هسه به‌دنبال آرام کردن روحِ بی‌قرار خود بود و در قلب اروپا توانست به آرامشی دست‌یابد که عارفانِ شرقی به داشتنِ آن مشهورند. وقتی در 9 آگوست 1962 درگذشت، آن کتیبه هنوز بالای در خانه‌اش بود؛ لطفاً به دیدار من نیایید.  

اصل متن را بخوانید +

خوب یا بد؟!

اگر طی این یکی دو ماه به بانک‌های سطح شهر سر زده‌اید متوجه دستگاهی شده‌اید که با ارائه شماره به مشتری نوبت می‌دهد. این دستگاه نظم مشتریان را برقرار و به متصدی بانک امکان ارائه خدمت سالم توام با آرامش را فراهم می کند. متصدیانی که در گذشته به دلیل مشغله‌ی کاری و برخودردهای مختلفی که با مشتریان متنوع داشتند گاها با کسری موجودی روبرو می‌شدند.  ولی با وجود این دستگاه نوبت مشتریان هم ضایع نمی‌شود و مردم با خیال راحت روی صندلی‌های بانک می نشینند تا شماره شان خوانده شود و به کارشان رسیدگی...

اما از آنجایی که خود متصدی باید کلید فراخوانی مشتری به سوی باجه را بزند مشتریان با  مشکلاتی نیز روبرو هستند. پیش می آید که متصدی بانکی کارهای بعد از ساعت اداری خود را در ساعات اداری انجام ‌دهد و گاها  پیش می‌آید که متصدی تمایلی به سرعت بخشیدن در کار خود نیست. به طوری که مشتری وجود این دستگاه را غیر ضروری و مضر برای خود قلمداد می‌کند. انتظار می‌رود با وجود این دستگاه رویه‌ی خدمت رسانی بانک‌ها رو به بهبود برود و کارکرد هر متصدی شفاف .   

سهراب سپهری ...ها؟!

تا به حال این جمله که مسئولان کشور اکثرا در کارشان متخصص نیستند راشنیده‌اید. در جای جای این کشور از مسئولان خرد تا مسئولان کلان، دست اندر کارانی وجود دارند که در کارشان تخصص لازم را ندارند. مثلا کارشناس تاسیساتی که سمتی فرهنگی در یکی ازادارات را دارد. البته هستند مسئولانی اینچنینی که بسته به علاقه‌ی شخصی و توانایی لازم در کار خود بسیار موفق هستند. یکی از دلایل کاردان نبودن این دسته از مسئولان همان روش بد آموزش در کشور است و یکی دیگر از دلایلش مدرک محوری در سیستم استخدامی ادارات و سازمان های دولتی است. دانشجو از وقتی پا به دانشگاه می گذارد همه‌ی تلاشش این است که مدرکی برای خود اخذ کند تا بتواند در سازمانی یا اداره‌ای استخدام شود. هر رشته ای که بتواند زودتر او را به مقصدش برساند و بازار کارخوبی هم داشته باشد را انتخاب می‌کند و بعد از چند سال در یکی از همین رشته ها فارغ التحصیل می‌شود و به استخدام سازمان یا اداره‌ای در می‌آید. جدا از آنهایی که خانواده ی معظم شهید هستند یا کارت بسیجی فعال و مخلص را دارند و خیلی راحت‌تر این مسیر را می‌پیمایند. جدا از آن دسته که وضع مالی‌شان خوب است و کمبود مالی بعضی از استادان خود را تامین می‌کنند و در صد قبولی شان را تضمین...

امروز از جایی خبر دار شدم که درکرمان برای سهراب سپهری بزرگداشتی گرفته‌اند و مدیر کل اداره ارشاد کرمان بعد از سخنرانی خود گفته: چرا آقا سهراب خودشان به روی سن تشریف نمی‌آورند تا از نزدیک با او آشنا شویم...البته این موضوع یکی دو سالی ازش می‌گذرد ولی عمق وخامت را نگاه کنید!

شاید شما هم مثل بنده این قضیه را جوکی ساخته‌گی بدانید اما این جوک یک حقیقت تلخ است که در کشور ما زیاد اتفاق می افتد.