جغد بندری
جغد بندری

جغد بندری

چرا نه؟

مراسم عروسی در هرمزگان یکی متنوعترین مراسمی است که در ایران مرسوم است و هنوز هم پا به جاست.این جشنی است که سراسر با موسیقی و کیکنگ و چاک همراه است و در چند شبانه روزبرگزارمیشود . شب حنا بندان(حنیر دزی) که اولین شب این مراسم است که به شکلی بی سر و صدا ست و اقوام نزدیکتر در این شب دور هم جمع میشوند . شب دوم باز حنا بندان (حنیرراستی) است که همه‌ی آشنایان را دعوت می‌کنند و ساخت که شامل البسه و لوازم مورد نیاز عروس است را با ساز و دهل از خانه‌ی داماد به خانه‌ی عروس می‌برند. شب سوم جشن عقد است با سفره عقدو همه‌ی بند و بساطش.شب چهارم شب آخر است . امروزه اکثر مردم همه‌ی عروسی شان همین روز است که دلایل متعددی از جمله نداشتن( هزینه ،وقت و مکان مناسب برای برگزاری صحیح مراسم و کامل) در آن دخالت دارد.

دلیل سوم که همان مکان مناسب برای برگزاری جشن عروسی است باعث شده که مردم جشن خود را در سالن‌های که توسط دولت یا بخش خصوصی احداث شده برگزار کنند . سالن‌هایی که جدا از هزینه‌های سرسام آوری که دارند فقط سه تا چهار ساعت برای اجرای کامل عروسی وقت دارند . که باید در آن زمان کم پذیرایی از میهمانان ، تبریک میهمانان به عروس و داماد ( که معمولا خانم‌ها میتوانند این کار را انجام دهند ، چون مکانی که برای عروس و داماد تعین شده قسمتی است که به خانم‌ها اختصاص داده می‌شود) ، دیدن داماد از قسمت مردان( به رسم سالن‌ها) و خوش آمدگویی از طرف او و تبریک از طرف مردم .

بگذریم ...

مشکل اینجاست که جشن عروسی همانطور که از نامش پیداست باید با شادی باشد و لازمه خوشحالی و شور موسیقی است که بتازگی بخشنامه‌ای به بعضی از سالن‌ها داده اند که موسیقی زنده نباید اجرا شود!

چگونه می‌شود جشن عروسی را بدون موسیقی آن هم در بندرعباس اجرا کرد ؟!

کجای این قانون منطقی است ؟


تعطیلات

برای من این تعطیلات بسیار خوب بود . خیلی از جاهایی که دوست داشتم رفتم و دیدم .

شقایق وحشی (ارتفاعات کوه گنو)

اولین جایی که خیلی دوست داشتم برم روستای کهنوج گنو بود که در ارتفاعات کوه گنو قرار دارد و بسیار خوش آب و هواست و بکر .بسیاری از میوه های سرد سیری مثل: به ـ سیب ـ انگور ـ وبسیاری دیگر از میوه را دارد.

درخت سیب در یکی از باغهای روستای کهنوج گنو

چند خانه در روستای کهنوج گنو

یه دو سه روزی همون جا موندیم و حالشو بردیم .شبا تو یه چادر سه نفره چهارتایی می خوابیدیم خفن.

ارتفاعات کوه گنو

بعدش رفتیم دهستان رودخانه اطراف رودان که اونجا اگر چه مثل گنو نبود اما جای زیبایی بود.

روستای رودخانه

اما یه اتفاق خیلی جالب هم در شهربندرعباس افتاد و اون اجرای موسیقی توسط هنرمندان استان بود که هم جوانان و هم پیشکسوتان در آن هنرنمایی کردند .

از همه جالبتر این بود که مسعود پاکدامن دوست و نوازنده و آهنگساز تعدادی از ترانه ابراهیم منصفی در این کنسرت به اجرای آهنگ یه عده زیر بارونه پرداخت . اگر چه بدلیل دوری چندین ساله از موسیقی و عدم تمرین با گروه نوازنده اجرای آنچنانی نداشت و هماهنگ نشده بود اما بازگشتش به عرصه دوستداران موسیقی را خیلی خوشحال کرد .

مسعود پاکدامن

دیگر کسی که من به شخصه خیلی دوست داشتم ببینمش جلال الهیاری بود، ترانه سرای و خواننده ی قدیمی بندرعباس که اهل محله پشت شهر بندرعباس است. او در این کنسرت دو اجرا داشت . آهنگ پیرمرد را فوق العاده اجرا داشت. صدای خسته و بی ریای الهیاری مو برتن من سیخ می کرد و آهنگ غصه که دیگر همه می پنداشتند سروده ی محمد علی قویدل است را خواند و گفت که سروده های اوست.

۱ : پیرمرد ( ای پیرمرد بودو بنین نگا بکن تو به دیریا ...)

۲ : غصه ( ا غصه آروم امنینن ...)

جلال الهیاری

بعد خالو کارلوس بود که با حرارت همیشگی اش تماشا گران را به وجد آورد. او که در کاست جدید مامبو لیوا که عنوانش مرد جنوبی است به صورت خواننده مهمان حضور پیدا کرده و محبوب تر از قبل در نوک موسیقی پیشرو بندر همچنان یکتاز می باشد . او هم دو کار اجرا کرد :

۱ : بی ننم بگم ( بی ننم بگم زک و زندگی خو لرد بکردت...)

۲ : یار چغلو ( یار چغلو چغل ایدا بی خو ...)

حسین قدسی نژاد (یار چغلو ـ خالو کارلوس)

ابراهیم شهدوستی هم از دیگر پیشکسوتانی بود که در این فستیوال چند کار از خودش را به صورت تکنوازی با گیتار اجرا کرد .

ابراهیم شهدوستی

دوستان دیگر هم که در این چند سال بسیار پیشرفت قابل ملاحضه ای داشتند در این جشنواره به اجرای کارهای خود پرداختند . فاضل پیش ـ مهدی جهانگیری ـ ابراهیم علوی و رامتین پاکدامن (پسر مسعود پاکدامن) با همراهی گروه مامبو لیوا کار های خود را اجرا کردند .

فاضل پیش و ابراهیم علوی

رامتین پاکدامن و محمد محترم پناه ( خواننده و نوازنده گروه مامبو لیوا)

جشنواره خاکهای رنگی هرمز که البته زیاد اونجا نبودم . باز سه مرد همیشگی محیطی احمد کارگران ـ محمد سایبانی و محمد بانوج زحمتش را کشیدند .

حسن راستین

محمد سایبانی

اردو تیم پرسپولیس هم در شهرمان جالب بود که تمریناتی در ورزشگاه تختی و کنار ساحل بندر عباس داشتند.

افشین قطبی سر مربی تیم پیروزی

امیدوارم سال سال خوبی برای همه موجودات باشه.

بی تو گپ بودم

وقتی مِه چه بسیارگپ بودم (بی تو)و دو اُمزه ، اِشنو اُمزه بی تو .بی تو سفر با همه ی مغزم با همه ی دستُم رَفتم اما تنها . شعر اُمگفت ، فُحش اُمدا، بازی اُمکه نمایش ، نماز اُمخوند و نیایش ،

کتاب هر دستی که هَسته باز و ساز اُمزه با وَهری که از تومهَسته

مَخونده بَه دُنباِلتروم ،

دو اُمکَند توپ به دست، گَشت لطافت تو، دست به مُودن زن اُمکَشی و نَهَسته جِنسی خدایی که مَواسته.

مِه چِه بسیار گَپ بودم و بی تو هر رو

، دلم خالی از رَحم آدمی.

مه کوچَک گَپ بودم لوو دیریا پای مشتای تدو* .

هَمه جا که رفتم گَََپ تو شاگو وا مِه ولی...اَفسوس

کَرو شَل گوشم و دستم 

منتظر معجزه که بیی وا دلم مرحم بی کسیم توی 25 سال دوری اَ خوم تو بشی

که بشی که خاشی که خاشی

مه چه بسیار گَپ بودُم بی تو...


* تدو: یکی از قدیمی ترین مشتاون خواجه عطا مال ای شخصن. که هنو با وجود سن بالایی که ایشه پا مشتا خو اریت.


من


همان طور که سخت زاده شده ام

روزگاری

سخت خواهم مرد

چونان که پایم

بی هیچ راهی پیمود

کوره راه های تنگ و تاریک هستی.

برایم از من بخوان

که حس نمی‌شوم برای خودم.

نقاشی

جغد و الهیات و یهود پیامبر


جغد و در اعماق سکوت کردن


جغد و پشیمانی که بود


جغد و قبر زنده های در گور خفته


جغد و هوس بارداری


جغد سرشار


جغد و صلح جنگجویانه


جغد و چروک های چرکین چرچیل


جغد در پست وقتی که مدرن است


جغد و هیجان شراب نخورده ای که هست


جغد وستم


افقها

دیوار اتاقم افقها را نمی فهمد

حتا با نصیحت تابلویی زیبا.


محمدی

برای محمد سایبانی

دیروز عصر با بربچ رفتیم تیر اندازی با کمان مجموعه هفت تیر

مثلا مسابقه بود و نفرات برتر هم اعلام شدند

من از آخر اول شدم و برای اولین بار بود که با کمان تیر اندازی می‌کردم .

این عکس محمد سایبانی که خیلی دوسش دارم .

با همه‌ی ارادت تقدیم‌ش می‌کنم.

بابا غلام

از بابا غلام که گذشتیم

مادر غلام گریست

چشمی تنها مانده بود

به اتوبانها

که همه بن بست و لایتناهی .

از بابا غلام که گذشتیم می دانم

که درد است وغم است و آه

های مادر غلام

که به خیابانها غلام گم کن

با نفرین نگاه میکند

بوی تن غلام دارد

کوچه های باباغلام

وچشمه ی خون دل که سرازیر می رود

کرکسهای کشتارگاه می نوشند .

از باباغلام تا مادر غلام

از باباغلام تا غلام.

(بابا غلام نام محلیست در ۱۲کیلومتری بندرعباس) .

فرهنگ لغت ۵

1 چیپیری:(cheperi) کوچک و خرد ، خردسال .چیرووک ،چپرتک و چی چیرو هم گفته میشود.

۲ آووس:(Avoos) باردار ، حامله

۳ کوش:(kaush) بادی که از جنوب شرقی میوزد و اگر آسمان ابری باشد ابرها را میبرد.

۴ کورگم: (korgom) منظور گم شدنیست که هیچ گاه پیدا نشود .

۵ چلسمه :( chelesma) همان تنقلات است ، خوراکی های مانند آجیل و لواشک و ...

۶ گارگوپ:(Garguop) ماهی بادکنک . یک نوع ماهی که هنگام دفاع زیر کلویش را به طور فوقالعاده ای بزرگ میکند.

۷ لچک:( lachak) روسری کوچک سه گوش. این کلمه فارسی است .

۸ سینگوو:(sengauv) خرچنگ . که چند نمونه است . کندرشکن _ سینگوو گویی و همان سینگوو معمولی

۹ دینگوو: (Dingauv ) بازی کودکی که تازه راه رفتن را میخواهد تجربه کند . بدین صورت که وقتی روی دوپایش میایستد زانویش را خم راست میکند و به کمانش که راه میرود.

۱۰ پهتکی:pohtaki پوسیده و کهنه .

سپیده دمان را می جست


همه چیز از آنجا شروع شد که پسر رییس بانک محلمان به خاستگاریم آمد. او فقط یک یا دو بار مرا در بانک دیده بود ، نمیدانم چرا این کار را کرد .
همه ی فامیل و دوستانم مرا خیلی خوشبخت می دانستند که یک همچین آدمی به خاستگاریم آمده که نه سنم به او می خورد و نه آنقدر زیبا یم که بخواهد شیدایم باشد و نه مال منالی داشتیم که بخواهد بخاطر پول ...
همه اتفاقها خیلی زود گذشت ، انگار من خواب بودم و زمان ازدواجمان فرا رسیده بود . دختر خاله هایم از لباسهای عروس که ویکتوریا زن دیوید بکام آن فوتبالیست مانکن انگلیسی در روز عروسیش پوشیده بود سخن می گفتند از سفره عقدعروسی فلانی و ...
همه ی این حرفها مثل نسیمی تو گوشم در حال آمد و رفت بود ، هنوز باورم نشده بودکه من با این سن وسال زیاد بخواهم شوهری جوان و خوش تیپ مثل آقاناصر ، آنهم پسر تازه از فرنگ برگشته یک رییس بانک...
خلاصه روز عروسی فرا رسید ، یک جشن کاملن مجلل . همه فامیل ما چه آنهایی که در روستا بودند چه آن تعداد کمی که مثل ما آواره ی این شهر خراب شده بودند ...همه و همه آمده بودند . وچیزی که مرا خیلی اذیت می کرد اختلاف طبقاتی بین ما بود .قیافه ی مهمانها ی ما در آن جشن پر شکوه مثل کارگرهایی بود که آمده ان کار تدارکات جشن را انجام دهند .
تنها چیزی که کمی مرا آرام می کرد برخورد خیلی خوب آقا ناصر با فامیلهای ما بود . او بسیار مهربان بود و بسیار دید بزرگی داشت.

بعد از اینکه همه ی مهمانها رفتند و من و آقا ناصر تنها ماندیم،متوجه شدم که ناراحتی دارد فکر کردم کسی او را ناراحت کرده ،ولی او گفت که چیزی نیست و خودم را ناراحت نکنم .کمی آرام شدم وقتی می خواستیم که در بستر کنار هم باشیم ،من از او خواستم که آنشب جدا از هم بخوابیم ، چون خیلی خیلی خجالت می کشیدم .

او پذیرفت ولی گفت که میرود بیرون هوایی بخورد و برگردد ...

الان هفت سال گذشته و او هنوز برنگشته ...