جغد بندری
جغد بندری

جغد بندری

مردان...

اینجا خواهان دیدار مردانی هستم
که آوازی سخت دارند
مردانی که هیون را رام می‌کنند
و به رودخانه‌ها ظفر می‌یابند
مردانی که استخوان‌هایشان به صدا در می‌آید
و با دهان پر از خورشید و چخماق می‌خوانند
خواستار دیدار آنانم من
اینجا

رو در روی سنگ

در برابر این پیکری که عنان گسسته است
می‌خواهم تا به من نشان دهند راه رهایی کجاست
این ناخدا را که به مرگ پیوسته است....


اثر لورکا

ترجمه احمد شاملو

یک نفر دیشب مرد

یک نفر دیشب مرد

یک نفر دیشب مرد

یک نفر دیشب مرد

و هنوز نان گندم خوب است

هنوز آب می‌ریزد پایین

اسب ها می‌نوشند....

بیهوده‌گی تلخ است

انگار که در عمق به خواب رفته‌ایم...

آرام همراه تکان‌های آب این‌طرف و آن‌طرف می‌شویم

شسته شده‌ایم...

آنقدر که ماهیت‌مان را نیز از دست داده‌ایم

حالا دیگر مادرهایمان هم ما را نمی‌شناسند

و پدرهامان آنقدر در آمده که حرام‌زاده مینماییم

چقدر تلخ

تلخ

و پوچ

همیشه‌ی خدا بیهوده‌گی تلخ است

اثری از لورکا با ترجمه شاملو

دریا خندید

در دور دست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان.

- تو چه می‌فروشی
دختر غمگین سینه عریان؟

- من آب دریاها را
می‌فروشم ،آقا.

- پسر سیاه ،قاتی ِ خونت
چی داری؟

- آب دریاها را
دارم ،آقا.

- این اشک‌های شور
از کجا می‌آید ، مادر؟

- آب دریاها را من
گریه می‌کنم ،آقا.

- دل من و این تلخی بی‌نهایت
سر چشمه‌اش کجاست؟

- آب دریاها
سخت تلخ است،آقا.

دریا خندید
در دور دست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان...

فریاد

چه کسی برمی‌دارد فریاد
که فرود آرم سر ؟

چند بیت از یک غزل

دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر ، دیوانه جان

با ما ، سر دیوانگی داری اگر، دیوانه جان

در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو

وقتی نشستی اندکی نزدیک‌تر دیوانه جان

گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر

عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان

ما وصل را با واژه‌هایی تازه معنا می‌ کنیم

روزی بیامیزیم اگر با یکدیگر دیوانه جان

تا چار بند عقل را ویران کنی اینگونه شو

دیوانه خود دیوانه دلدیوانه سر دیوانه جان

ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من

دیوانه در دیوانگی دیوانه در دیوانه جان

هم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد

گیرم که عاقل هم شدی زین رهگذر دیوانه جان

یا عقل را نابود کن یا با جنون خود بمیر

در عشق هم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان



اثر حسین منزوی

منبع +



یک ضرب المثل مکزیکی

اگر مشکلت چاره دارد پس چرا ناراحت هستی؟/ اگر مشکلت چاره ای ندارد پس چرا ناراحت هستی؟

( )

خاطرم در آتش است

یاسمن‌ها را فرا خوانید

با سپیدی کوچک‌شان

کاریکلماتور

آنقدر حواس سایه‌ام پرت بود که همراه دیگری می‌رفت.


پرویز شاپور

عشوه های خاردار

سخت است

وقتی عشوه‌های خار‌داری می‌کند

نقش گل بر لبا‌ن‌ت باشد