جغد بندری
جغد بندری

جغد بندری

در تو در من

شل و سفت می‌شوی در من

Onlin Offlinهای پی‌در‌پی

و

خاطره‌ای تجزیه شده

که یادم می‌کند

و گاه حتی

صدایم می‌کند.

پوزخند نفرینی مادرم

را

هجی می‌کنی

شکل وسواسی آن روزهایت

که

انتظار زمان را

دو نیمه می‌کرد.

عقربه‌ها وا‍‍ژگون می‌گردیدند

رویایت نمناک می‌شد

و من

بر پشت بامدادم

که می‌شود روزی

خمیازه آرامش می‌کشم.

من سکوت کرده‌ام

در جانم چیزی جاری می‌رود

در گوشم نجوایی

نگاهم ساحلی‌ست.

تو آهسته می‌آیی

من آهسته می‌آیم

و همه آهسته می‌رویم... روزی...لحضه‌ای

سکوت کرده‌ام

و رهایی‌ات را به بند

سکوت کرده‌ام

و آرامی‌ات را نا آرام

من سکوت کرده‌ام

من سکوت کرده‌ام و از من می‌گذرد

زنی...حرفی...و آینده‌ای

من سکوت کرده‌ام و در من گیر کرده

حرفی...زنی...و گذشته‌ای

پشت هم درگیرم

با آنکه باید باشم

با آنکه می‌خواستم باشم

با آنکه می‌خواستی باشم

همه را هم که دور می‌زنم باز تنهایی‌ات را می‌بینم

باز تنهایی‌ام را می‌بینم

چه تنهایی بی‌پایانی...

ساعت پیرتر می‌شود

من اما جوان ترا می‌خواستم

کوتاه

کم

درمن می‌گذرد

گذشته‌ای

آینده‌ای

و زنی...

اولی و دومی...

اولی: امسال چقدر حسینیه زیاد شده...

دومی: آره...(باشور و هیجان خاصی)تو خیابون کمربندی نزدیک به ۸ تا حسینیه هست...اجرشون به امام حسین

اولی: (بی‌تفاوت)اکثر این حسینیه‌ها خالی‌ان و استقبال چندانی ازشون نمیشه

دومی: بابا مردم اینقدر گرفتارن که نمی‌رسن به اعتقادات‌شون برسن

اولی:(جدی) آخه مگه هر محله چند نفر منبری داره؟!

دومی: مشکل تنها این نیست...بعضی‌ها عاشورا و محرم دارن تبلیغ می‌کنن...(آهسته. در حالی که به دور وبرش نگاه می‌کند)بعضی نمی‌خوان اصلا محرمی باشه...

اولی: ولی من شنیدم که دولت گفته به حسینیه‌ها هشت میلیون وام می ده...از همه طرف حمایت می‌شن...کی گفته اینو؟!

دومی: (نا امید) اگه این کارا رو نکنن که تا چند سال دیگه محرمی نداریم!

اولی: ولی به نظر من اینجوری‌آم نیست که تو می‌گی! محرم و عاشورا جزء باور‌های مردمِ این خاکِ...اصلا هم مهم نیست که ۱ یا ۱۰۰ تا حسینیه باشه...

دومی: ولی اینجوری بهتره که حسینیه بیشتر باشه...(با حالات همه چیز دانی) جوونا الاف بگردن بهتره؟! حداقل یه ثوابی برا اون دنیاشون نوشته می‌شه...

اولی:آره حق با توِ ...بریم که تعزیه شروع شد.

کارت ایرانسل

قبل از ورود من دو مرد آنجا بودند. گفتم کارت شارژ ایرانسل دارید؟ اول نگاهی به من کرد و بعد نگاهی به جایی که احتمالا کارت شارژ‌ها را آنجا می‌گذاشت. گفت: نه تموم شده...فقط همراه اول هست. گفتم‌:متشکرم، یه آب پرتغال بدین لطفا. همین موقع زن میان‌سالی که قد بسیار بلندی داشت وارد شد. با صورتی درهم و اخمو: چند تا کارت بیار... . مرد در حالی که آب میوه در دست داشت نگاهی به زن کرد و بعد آب‌میوه را در دستان دراز شده‌ی من گذاشت. مرد چند کارت شارژ ایرانسل آورد و در حالی که گوشه چشمی به من داشت کارت‌ها را به زن داد. آن دو مرد در مورد محرم و عاشورا بحث می‌کردند. از اینکه بعضی ماشین‌ها پشت شیشه‌ی اتومبیل‌شان را با رنگ "یا حسین" می نویسند و اینکه همه ی خیابان ها پر از پارچه سیاه و ...

آب‌میوه که تمام شد با صاحب مغازه حساب کردم و رفتم.

قطعه شعری از لورکا

نه گاو نرت باز می‌شناسد نه انجیربُن

نه اسبان نه مورچه‌گان خانه‌ات.
نه کودک بازت می‌شناسد نه شب
چراکه تو دیگر مُرده‌ای.

نه صُلب سنگ بازت می‌شناسد
نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه می‌شوی.
حتا خاطره‌ی خاموش تو نیز دیگر بازت نمی‌شناسد
چراکه تو دیگر مُرده‌ای.

چراکه تو دیگر مُرده‌ای
همچون تمامی مرده‌گان زمین.

همچون همه آن مرده‌گان که فراموش می‌شوند

زیر پشته‌یی از آتشزنه‌های خاموش.

...

امروز عجیب هوای این شعر رو کردم. شعری از لورکا با ترجمه بامداد

چند شعر لورکا با ترجمه شاملو که بسیار برایم عزیزند

گپ

کسی که به نفع تو به دیگری دروغ بگوید/برای نفع خودش به تو نیز دروغ خواهد گفت.

10 کارکلماتور جغدی

- در زندگی‌ام دریچه‌ای باز شد، واردش که شدم زندان بود.

ـ جمله‌اش را با چکش خرد کردم تا فهمیدم.

- نگاهم که میکنی ضرب در عشاق می‌شوم.

- سیگار را مثل پستان مادرش مک می‌زد .

- نگذار صندلی رئیسی‌ات ریشه کند.

- موبایلم می‌گرید وقتی بی‌جواب می‌مانی.

- از دین که رد شدم باران گرفت.

- فلسفه‌ای که در فنجان بود را با سفسطه نوشید.

- عکس سیاست که می‌گیرم دوربینم قی می‌کند.

- صدایم که می‌کنی گوش تازه‌ای در من می‌روید.

نقدی بر مقاله جناب دکتر قانعی فرد(حمید مرعشی)

در بسیاری از متون دانشگاهی زبانشناسی و به خصوص جامعه شناسی زبان (نام تعداد بسیار معدودی از آنها در پایان این مقاله موجود است) لهجه (accent) دربرگیرنده کلیه ویژگی‌های تلفظی و آوایی کلام تعریف شده است. به عبارت دیگر، نحوه تلفظ کلام هم در سطح فردی و هم جمعی، لهجه بوده و مسلماً با افزایش افراد، افزایش دگرگونی‌های تلفظی را نیز شاهد خواهیم بود. شاید ذکر چند نمونه در این زمینه مفید واقع شود. خوانندگان کرمانی احتمالاً واقفند که «ق» را به گونه یی خاص خود تلفظ می‌کنند. کافی است یک تهرانی از هم میهن کرمانی خود بخواهد که واژه «دقت» را بگوید تا متوجه شود که باید تمرین کرده تا بتواند مانند دوست کرمانی خود «دقت» را تلفظ کند. همچنین خوانندگان حتماً با فردی روبه رو شده اند که نحوه تلفظ وی سریعاً اصفهانی بودن ایشان را آشکار ساخته است. مثال دیگر دوستان یزدی هستند که با قرار دادن تکیه اولیه (primary stress) لغات بر سیلاب اول آنها، تلفظی خاص خود دارند. از یک شهروند یزدی بخواهید که با لهجه خود بگوید؛ «من اصلاً منظورم این که شما میگی نبود.» کافی است از یک دوست اراکی خود تقاضا کنید فقط و فقط واژه بسیار کوتاه «نه» (به معنای مخالفت) را بگوید تا متوجه ویژگی خاص لهجه وی شوید.
خوانندگان محترم دقت کنید که چند مثال معدود فوق (که مشتی است کوچک از خرواری بس انبوه) فقط و فقط در حیطه آوایی است. حال آنکه اگر مثلاً به اصفهان سری بزنید متوجه خواهید شد که ماجرا محدود به تلفظ و لهجه نیست. به عنوان نمونه، آنها در بین خود از اصطلاح «تاب خوردن» برای گشت و گذار استفاده می‌کنند؛ «غروب که هوا خنک شد بریم تو شهر یه تابی بخوریم.» خیلی از آنان به باجناق «همریش» می‌گویند. در برخی نقاط دیگر کشور به جای «مال من» می‌گویند «برای من». در سفر به شیراز درمی‌یابید که «عرق» به انواع نوشیدنی‌های گیاهی فاقد الکل از قبیل عرق بیدمشک و غیره گفته می‌شود حال آنکه در بسیاری جاهای دیگر اینگونه نیست. در برخی نواحی ایران رایج است به جای «اشکال نداره» بگویند «طوری نیست». اینگونه تفاوت‌ها از محدوده تلفظ فراتر رفته و پدیدآورنده گویش (dialect) یا مجموعه خاصی از بیان آوایی، لغوی، صرف و نحوی، معنایی و حتی کارکردی یک زبان است.
در واقع لهجه، زیرمجموعه یی از گویش است به این معنا که هر گویش لهجه خاص خود را داراست. اما برای شناخت و توصیف یک گویش، بررسی لهجه فقط بخشی از ماجراست. گویش‌ها نه تنها در لهجه بلکه در برخی لغات و اصطلاحات نیز تفاوت دارند. همچنین گویش‌ها دارای تفاوت‌های صرف و نحوی نیز هستند که البته معمولاً میزان تفاوت‌های صرف و نحوی کمتر از دو مورد قبلی است زیرا اساساً صرف و نحو شالوده سازنده زبان است. گویش‌ها نهایتاً زیرمجموعه یک زبان هستند. به عنوان مثال هر چقدر گویش فارسی مشهدی با گویش فارسی نایینی متفاوت باشد، نهایتاً اگر قرار باشد یک مشهدی با گویش خاص خود با یک نایینی محاوره کند، مخاطب نایینی وی متوجه کلیت مطلب وی می‌شود ولو آنکه برخی موارد را متوجه نشده و از وی تقاضای تکرار مجدد یا بیان به گونه یی دیگر را کند. در کل این دو فرد دو گویش متفاوت از یک زبان واحد (فارسی) را با هم صحبت می‌کنند. حال آنکه چنین فهم مشترکی بین یک عرب زبان و فارسی زبان به رغم تشابهات لغوی این دو زبان برقرار نیست. دلیل ساده است؛ عربی و فارسی دو زبان متفاوتند نه دو گویش از یک زبان...

ادامه مطلب

منبع

نوشته‌ی حمید مرعشی

انگشتر





پیرمردی بود که انگشتری گرانبها از جد اندر جدش به ارث برده بود . او برای حفظ و نگهداری از این انگشتر مرارت فراوان دیده و از نوجوانی این انگشتر را بر انگشت خودش داشت . روزی از صحرایی می گذشت در میان راه به رودی زلال که آب خنکی هم داشت رسید . خواست تا خستگی راه را با استحمام در این آب روان از تن بدر کند . لباس هایش را در آورد و خواست انگشترش را هم بیرون بیاورد تا هنگام آبتنی گم نشود ، اما خوب که فکر کرد پشیمان شد و تصمیم گرفت با انگشتر به آب زند .


به درون آب رفت و مشغول شستن خود شد ، اما هر لحظه به انگشتانش نگاهی می کرد که مبادا انگشتر از آن جدا شده باشد . تا می خواست خود را در آب رها کند انگشتر موروثی اش به یادش می آمد و کیف آبتنی را از او سلب می کرد .


پیرمرد که بخاطر حفاظت از آن انگشتر روزگارش تلخ شده بود ناگهان خوشحال به روی دو پایش ایستاد و انگشتر با ارزشش را از انگشتش جدا کرد و به درون آب انداخت . نفس راحتی کشید و آسوده به آبتنی اش ادمه داد .

من همان بودم

پوست کنده ام می کردی

و درد می کشیدی !

نیاز حرفی تند

که کند بگویم

تیغی که زن زنم

سجده ناکرده ی تاریخم می شدی

و نمی شدم

پا

به

پا

دادار وار مهربانم می کردی

گاه اما تلخ

حتا نانم می کردی

و من همان بودم .